10 دیالوگ برتر در تاریخ فیلم های سینمایی
به گزارش مجله سرگرمی، می خواهیم بهترین دیالوگ های سینما را انتخاب کنیم. چه چیزی باعث می گردد که دیالوگ های یک فیلم فوق العاده شوند؟ سؤال جالبی است که مخاطب را به فکر فرو می برد. اما از طرف دیگر از آن دسته سؤال هایی است که ثابت شده در نهایت پاسخی ندارد.

اول از همه اینکه فاکتورهای زیادی باید در نظر گرفته بشوند. وقتی این عوامل در برابر یکدیگر قرار بگیرند، نتیجه اش انبوهی از تناقض هاست که از طریق آن هر کدام از قوانین آشکار دیالوگ در رقابت با حریفشان قرار می گیرند. برای نمونه واقع گرایی یا رئالیسم احتمالا عاملی است که در صدر فهرست بیشتر مردم درباره دیالوگ نویسی قرار گرفته است. لزوم دیالوگ هایی که بازتاب دنیا واقعی باشند قلابی ضروری به نظر می رسد تا مخاطب را به قلمروی مؤثر و محرک داستان ببرد.
به هر حال بیشتر دیالوگ های دنیا واقعی در طول سرقت از بانک یا بین مردی که شبیه خفاش لباس پوشیده و یک دلقک روان پریش روبه رویش است، اتفاق نمی افتد. ما به سینما می رویم تا از واقعیت فرار کنیم. پس آیا فانتزی دنیا داستان باید در دیالوگ ها هم خودش را نشان بدهد؟
تناقض مشابه وقتی اتفاق می افتد که نوبت به رد و بدل شدن دیالوگ میان کاراکترها می رسد. به شکل ایدئال، هر شخصیتی در سینما بایستی روی هر چیزی که می گوید مالکیت مستقل و فردی داشته باشد. به هر حال این تصور شخصیت نویسنده پشت فیلم نامه را پنهان می نماید. پشت هر اثر کلاسیکی، رد و بدل شدن دیالوگ های کوئنتین تارانتینو، به اندازه درستی از وجود خود تارانتینو را در خودشان دارند و همین به فیلم هایش یاری می نماید تا حسی از سبک و هویت تعیین داشته باشند.
به نظر می رسد درباره قضیه دیالوگ فیلم هر قاعده ای استثنایی دارد که نقضش می نماید. در نهایت بهترین راه قضاوت که برای این فهرست هم از آن استفاده شده، این است که هر کدام از این دیالوگ های دست چین شده یاری می نمایند که دقیقا روشن گردد وقتی کلمات روی کاغذ تبدیل به دیالوگ های فیلم می شوند چه چیزی ما را مجذوب آن ها می نماید.
- 101 فیلم نامه برتر تاریخ سینما
از 10 تبادل دیالوگ برتر تاریخ سینما لذت ببرید.
10. در بروژ (بحث برزخ)
- عنوان اصلی: In Bruge
- کارگردان: مارتین مک دونا
- بازیگران: کالین فارل، برندن گلیسون
- امتیاز متاکریتیک: 67 از 100
- محصول: 2008
کالین فارل با صدایی آرام شبیه نجوا می گوید: عالم برزخ یه جورایی بین راهه. تو واقعا آدم خیلی مزخرفی نبودی اما خیلی هم آدم فوق العاده ای نبودی. شبیه تیم تاتنهام. فیلم نامه در بروژ مارتین مک دونا متأثر از موضوعات مختلفی از جمله اخلاقیات است. اما به شیوه استعاری و تمثیلی مثل خیلی از فیلم های دیگر به این موضوع نمی پردازد. خود دیالوگ روشنگر مقدمه ای بر مقوله رنج آور چشم در برابر چشم و نظریه بخشش است. دیالوگی که دو نفر در فضای شوخ طبعانه سیاه با هم رد و بدل می نمایند.
هر دو شخصیت در این سکانس سهم برابری در صف آرایی روبه روی یکدیگر دارند. اگر چه کاراکتر کن (با بازی برندون گلیسون) اغلب اوقات با چهره ای مشوق مناظره فلسفی فوق العاده ای را با ظرافت و هوشمندی طرح ریزی می نماید. وقتی عبارت خنده دار …شبیه تیم تاتنهام (ارجاعی به تیمی که همواره در لیگ برتر جزیره خوب بوده اما هیچ گاه فوق العاده حاضر نشده است) از طرف یکی از آن ها خطاب به دیگری ادا می گردد، شما به عنوان مخاطب با مباحثه ای به شدت نیشدار روبه رو می شوید که همان اندازه که بار کمدی دارد موعظه آمیز است.
این مباحثه برزخ یکی از چندین دیالوگ فیلم است که در رده های بالای دیالوگ نویسی قرار می گیرد. خیلی بهتر از عملکرد تیم تاتنهام است که غالبا در میانه جدول لیگ برتر رها می گردد.
9. لبوفسکی عظیم (آوردن انگشت تا ساعت 3 با لاک ناخن)
- عنوان اصلی: The Big Lebowski
- کارگردانان: جوئل و اتان کوئن
- بازیگران: جان گودمن، جف بریجز
- امتیاز متاکریتیک: 71 از 100
- محصول: 1998
راه هایی برای این کار هست دود. بهتره چیزی در موردشون ندونی، باور کن. می تونم تا ساعت 3 امروز بعدازظهر برات یک انگشت بیارم که ناخنش رو لاک زدن. بدون محصولات برادران کوئن دیالوگ سینمای مدرن کجا قرار می گرفت؟ میراث آن ها در دنیا کلمات سینما بالاتر از همه تعریف و تمجیدهای متداول است. دیالوگ های پرمغز و نیرومند، سرعت انتقال بالا و یک جور نیش و کنایه های مودبانه که از سینمای آن ها آمده حالا همه جا در فیلم سازی بازتاب داده می گردد.
در این سکانس دیالوگی که صدای خنده ها را بلند می نماید کم کم شعله اش را پایین می کشد تا به شکلی بی نقص در جایی که برایش در نظر گرفته شده قرار بگیرد. تماشاگر به اندازه کافی درباره طرح داستان می داند و حالا دیگر والتر (با بازی جان گودمن) را هم شناخته است تا متوجه خودداری لجوجانه او در مواجهه با بحران ها گردد. در نتیجه قسمت چهارم این دیالوگ به طرز قابل پیش بینی خنده دار از کار در می آید و مخاطبان را منفجر می نماید.
در نهایت پیروزی این سکانس حول و حوش این واقعیت دور می زند که هر بازیگری (از جمله سیاهی لشگرها) کاراکترش را به شکل موفقیت آمیزی اجرا می نماید.
8. خون به پا خواهد شد (من میلک شیک تو رو می خورم)
- عنوان اصلی: There will be blood
- کارگردان: پل توماس اندرسون
- بازیگران: دنیل دی لوئیس، پل دانو
- امتیاز متاکریتیک: 93 از 100
- محصول: 2007
استخراج کامل، ایلای. پسر. کاملا تخلیه شده. متأسفم. اگه یه نوشیدنی میلک شیک داشته باشی و منم یک میلک شیک داشته باشم و من یه نی داشته باشم، ایناهاش، می بینی؟ این نی.. نگاه کن. حالا نی من می رسه تا اون طرف اتاق و شروع می کنه به خوردن میلک شیک تو. من میلک شیک تو رو می خورم.
دیالوگ های فوق العاده باید با بازی های فوق العاده همراه باشد. ممکن است در هر فیلم نامه ای تعداد زیادی دیالوگ خوب داشته باشیم، اما زندگی بخشیدن به آن ها به کلی مسأله دیگری است.
ایلای ساندی (پل دانو) و دنیل پلین ونو (دنیل دی لوئیس) بازی فوق العاده ای در این دیالوگ خاتمهی دارند که در شرایطی خشن و سبع آن را رد و بلد می نمایند. با وجود همه خشونتی که در این درام وجود دارد، خون به پا خواهد شد در اصل فیلمی مجذوب نماینده برای مطالعه شخصیت است. به نظر می رسد نتیجه گیری اجتناب ناپذیر چرخش های در موقعیت نیستند بلکه دیدار سرنوشت ساز آدم هایی است که دیالوگ هایشان از ابتدا شروع شده و هرچه جلوتر می رود بیشتر به اوج می رسد.
برای همه آن خشونت مهارنشده که در این سکانس به نمایش درمی آید و همه آن توپ های بولینگی که به حرکت درمی آیند، فقط آن صدای بم نمادین که زمزمه می نماید من میلک شیک تورو می خورم بعد از خاتمه فیلم و پایین آمدن پرده ها در ذهن باقی می ماند.
7. حرامزاده های بی آبرو (شیر و موش ها)
- عنوان اصلی: Ingloious basterds
- کارگردان: کوئنتین تارانتینو
- بازیگران: برد پیت، کریستف والتز، ملانی لوران
- امتیاز متاکریتیک: 69 از 100
- محصول: 2009
کلنل هانس لاندا می گوید: ها! به هر حال جالب است چیزی که در فکرت است هر چه می خواهد باشد، حتی ذره ای هم در اینکه چه احساسی داری تفاوت ایجاد نمی نماید. اگه همین طور که من دارم حرف می زنم یه موش این جا قدم بزنه، آیا با یه نعلبکی از این شیر خوشمزه ت بهش خوشامد می گی؟
فانتزی حماسی کوئنتین تارانتینو درباره جنگ دنیای دوم با نمای مواجی از مناظر تپه های سرسبزی شروع می گردد که یادآور فیلم آوای موسیقی (اشک ها و لبخندها) است و به دنبال همه صحنه های گرم دوست داشتنی همان طور که انتظارش را داریم به دنبالش خانه ای روستایی می بینیم. این صحنه ها هستند تا زمانی که کلنل هانس لاندای نفرت انگیز که افسر مافوق است (با بازی کریستف والتز) دل و روده همه را بیرون می ریزد.
به هر حال خیال یک ییلاق ایدئال توسط دست های قوی یک نازی آلمانی نیست که به هم می ریزد بلکه به روشی ظریف تر و در نهایت برداشتی شیطانی همه چیز نابود می گردد. والتز با وسواس بین زبان های مختلف به تندی تغییر جهت می دهد و به شیوه ماهرانه اعتماد به نفس بیمارگونه ای را به تصویر می کشد که باعث می گردد شر بی حد و مرز قوی سرجایش بایستد. دنیس منوشه (با بازی پریر لاپادیت) هماورد درخشانی برای اوست که با نجابت و وقار به جنگ ناامیدی می رود.
هر دوی آن ها که بازی شان یک کلاس درس بازیگری است با قلم تارانتینو در فیلمنامه ای شکل گرفته اند که هر کدام از دیالوگ ها به زیبایی مورد توجه هستند تا بیشترین تأثیر را در نیت بدخواهانه کلنل لاندا داشته باشند.
6. رفقای خوب (بامزه مثل یک دلقک؟)
- عنوان اصلی: Goodfellas
- کارگردان: مارتین اسکورسیزی
- بازیگران: رابرت دنیرو، جو پشی، ری لیوتا
- امتیاز متاکریتیک: 90 از 100
- محصول: 1990
تامی دوویتو: اجازه بده من اینو متوجه بشم، منظورت اینه که می دونی شاید جریان منم. شاید من یه کم به هم ریخته هستم. اما به هر حال بامزه م. منظورم اینه که مثل یه دلقک بامزه م. سرگرمت می کنم؟ باعث می شم بخندی، من لعنتی اینجام تا تو رو سرگرم کنم؟ منظورت از اینکه من بامزه م چیه؟ چه جور بامزه ای؟
اگر یکی از معیارهای دیالوگ خوب این است که وقتی فیلم تمام می گردد تا چه حد در ذهن باقی می ماند، پس می توانید این دیالوگ را به عنوان شماره اول بنویسید.
نبوغ مباحثه در این سکانس آن است که چیزی بیش از آنچه را که گفته می گردد آشکار می نماید. این شوخی زننده ی مشهور به همه تماشاگران اجازه می دهد که میزان تنش موجود را از خلال همه اتفاقات ببینند و متوجه خنده ساختگی این مردان مقتدری گردد که خودشان شاهدی بر این مدعا هستند که چه آدم های وحشتناکی اند.
این رد و بدل شدن دیالوگی است که به شکل منحصر به فردی همان تأثیری را دارد که یک پرش از روی ترس به جا می گذارد. انرژی جوانی و عدم قطعیت ناگهانی فزاینده مخاطب را درست مثل حضار در این سکانس بهت زده و کمی هم وحشت زده برجا می گذارد. همه آن ها منتظر جمله آخر هستند که شاید تسکینی به دنبال داشته باشد. به علاوه همه به خوبی از بی ثباتی که جلوی چشمشان در حال رخ دادن است مطلع هستند.
5. شوالیه تاریکی (بازپرسی جوکر)
- عنوان اصلی: The Dark Knight
- کارگردان: کریستوفر نولان
- بازیگران: کریستین بیل، هیث لجر
- امتیاز متاکریتیک: 84 از 100
- محصول: 2008
جوکر: من نمی خواستم، نمی خواستم تو رو بکشم. بدون تو چی کار کنم؟ برگردم سراغ تکه تکه کردن دلال های مافیا؟ نه نه نه. تو منو کامل می کنی. شبیه اون ها حرف نزن. تو یکی از اون ها نیستی حتی اگه دلت بخواد. برای اون ها تو فقط یه موجود ترسناک عجیب و غریبی. مثل من. اون ها الان بهت احتیاج دارن ولی وقتی کارشون باهات تموم شد مثل یه جذامی میندازنت کنار. می دونی اخلاقیاتشون، نشونه هاشون همه ش یه شوخی بده.
فیلم های ابرقهرمانی معمولا برای رد و بدل شدن مشت های گره خورده در مقابل کلمات شهرت دارند، اما با این وجود شوالیه تاریکی از فیلم های معمول ابرقهرمانی که می شناسید خیلی متفاوت است. این فیلم با اجتناب از قوانین معمول ژانر نبرد میان خیر و شر را هم به تصویر می کشد و چیزی می آفریند که فراموش شدنی نیست.
جوکری که هیث لجر خلق می نماید احتمالا نمادین ترین کاراکتر سینما در قرن بیست و یکم است. این امر هم بیشتر به کلمات او مربوط است تا به حرکات و سکانس های اکشن. بتمن نقش قهرمان فیلم را دارد در حالی که جوکر روان خودش را در یک گفت وگوی مستبدانه آشکار می سازد که حتی باعث می گردد به طور موقت کریستین بیل هم مقابل او زبانش قاصر گردد.
شوالیه تاریکی به عنوان یک کلیت شاهکاری در روایت سینمایی است اما فلسفه کل فیلم بر محور این دیالوگ می چرخد و با فرجامی بیمارگونه جلو می رود.
4. جایی برای پیرمردها نیست (پرتاب سکه)
- عنوان اصلی: No Country for Old Men
- کارگردان: جوئل و اتان کوئن
- بازیگران: خاویر باردم
- امتیاز متاکریتیک: 91 از 100
- محصول: 2007
شیر یا خط؟ باید بگی شیر یا خط. من نمی تونم به جات بگم چون منصفانه نیست. تو همه زندگیت رو روی این گذاشتی و خودت نمی دونی.می دونی تاریخ روی این سکه چیه؟ 1958. 22 سال گذشته تا این سکه به این جا برسه و حالا این جاست. یا شیره یا خط و تو باید بگی کدوم.
یک بار دیگر برادران کوئن در این فهرست حضور پیدا می نمایند و این بار با سکانسی که درست در نقطه مقابل طیف سینمایی اثر قبلی است.
اگرچه بازی خاویر باردم در نقش آنتون چیگور، آن حرامزاده با مدل موی کاسه ای که از قلمرویی کاملا مشابه و دقیقا به همان اندازه بدخواهانه جهنم آمده است، به حق تحسین ها را از آن خودش کرد، اما چیزی که باعث می گردد این صحنه کار کند این است که با وجود آن ابهام و معمای عظیمی که بر صحنه سلطه دارد، همچنان رد و بدل شدن دیالوگ هاست که باعث می گردد این سکانس درست عمل کند. صاحب فروتن پمپ بنزین که استادانه توسط جن جونز نقشش ایفا می گردد، فقط کاری می نماید که توسط سایه تاریکی که کاملا احاطه اش نموده، کاملا تسخیر نگردد.
تنش از سکانس قبلی رو به افزایش گذاشته که تماشاگران چیزی را فهمیده اند که صاحب پمپ بنزین هنوز نمی داند. اگر بخواهیم کاملا رک و صریح باشیم این پیشنهاد چیگور واقعا وحشتناک است. شخصیت پردازی کاراکتر چیگور شاهکار است، در صحنه ای که یک گپ کوچک آتش جنگ را شعله ور می نماید. در ادامه این دیالوگ، جمله تو وایسادی که همه چیز رو ببری قطعا یکی از آزاردهنده ترین جملات تاریخ سینماست.
3. آنی هال (زیرنویس های صادقانه)
- عنوان اصلی: Annie Hall
- کارگردان: وودی آلن
- بازیگران: وودی آلن، دایان کیتون
- امتیاز متاکریتیک: 92 از 100
- محصول: 1977
در زندگی هم درست مثل فیلم ما کلی گند می زنیم. آنی هال به طور کامل این ماجرا را برایتان روشن می نماید. همه فیلم پر از آدم هایی است که دروغ می گویند اما سکانسی که حرف دل آدم ها صادقانه به شکل زیرنویس به نمایش درمی آید در حقیقت دیوار چهارم را می شکند و این میزان از نبود صداقت را به سطوح خیلی بالایی می رساند.
این سکانس نه تنها خبر می دهد که ما در داستان دروغ می گوییم که اشاره می نماید همان دروغ ها هم دروغ هستند و به همین ترتیب همه چیز در یک دایره کامل عبث می چرخد و باعث می گردد که صداقت این فیلم از هزار کمدی-رمانتیک دیگر که جا پای آنی هال گذاشتند بیشتر گردد.
با دیالوگ هایی که شوخ طبعانه هستند و استادانه نوشته شده اند، آلوی سینگر (وودی آلن) و آنی هال (دایان کیتون) نمونه ای بدیع از اینکه کلمات چه وقتی ادا می شوند و چطور معنایشان در جهتهای مختلف قرار می گیرد.
2. گرسنگی (بحث درباره پاکدامنی)
- عنوان اصلی: Hunger
- کارگردان: استیو مک کویین
- بازیگران: استوارت گراهام، لین مگاو
- امتیاز متاکریتیک: 82 از 100
- محصول: 2008
کشیش: زندگی نباید هیچ ارزشی در نظر تو داشته باشه.
بابی ساندز: خدا داره منو تنبیه می کنه؟
کشیش: خب اگه بخاطر خودکشی مجازاتت نکنه بخاطر حماقتت می کنه.
دیالوگ های فوق العاده می توانند چیزی باشند که اکشن فیلم را جلو ببرند. گاهی اوقات هم ممکن است خودشان تبدیل به یک حرکت شوند. نکته فیلم بیوگرافیک استیو مک کویین درباره بابی ساندز، فقط نمایش روایت زندگی اش نیست بلکه علاوه بر آن تحلیل پاکدامنی اوست.
برای این سکانس، کارگردان با اندا والش فیلم نامه نویس جفت مناسبی را تشکیل داده اند تا نتیجه اش یکی از باشکوهترین دیالوگ های رد و بدل شده تاریخ سینماست. هیچ هیجان یا حقه سینمایی وسط نیست که نمایش داده گردد فقط عمق یک مکالمه صادق و صمیمی است که شبیه تکه ای از رمان آلبر کاموست.
کمابیش شبیه فیلم در بروژ نکته این الاکلنگ رها کردن تماشاگر روی زمین تساهل و تسامح است.
این سکانس بدون اینکه به ورطه عیب جویی بیفتد سازش ناپذیر از کار درآمده و این همان رسانه کمیابی است که هنر برای رسیدن به آن می کوشد.
1. مخمصه (والس رابرت دنیرو و آل پاچینو)
- عنوان اصلی: Heat
- کارگردان: مایکل مان
- بازیگران: رابرت دنیرو، آل پاچینو
- امتیاز متاکریتیک: 76 از 100
- محصول: 1995
آل پاچینو می پرسد: پس تو هیچ وقت یه زندگی معمولی نخواستی؟ دنیرو با همان آرامشی که نشانه ی بازی اش است، جواب می دهد: این چه کوفتی هست؟ باربیکیو و توپ بازی؟
دیالوگ های هیجان انگیز میان آن ها برای نزدیک به ده دقیقه رد و بدل می گردد و حتی یک لحظه هم رهایش نمی نمایند.
قبل از اینکه حتی تریلر جنایی مایکل مان اکران گردد، هواداران سینما مشتاقانه در انتظار چنین سکانسی بودند. به محض اینکه دنیرو و پاچینو، دو پدرخوانده سینما، روی پوستر سینمایی یک فیلم قرار گرفتند، رد و بدل شدن دیالوگی مثل این چیزی بود که همه رویایش را داشتند. وقتی همه چیز گفته و انجام شد، در نهایت آن رویا زنده شد و دو بازیگر در اوج قله بازیگری اشان، هنر رد و بدل کردن دیالوگ را در بازیگری نمایش دادند. مردم از این سکانس جوری حرف می زدند که انگار درباره یک بوکس شاعرانه صحبت می نمایند.
فیلم ممکن است یک تریلر جنایی باشد اما این مبادله دیالوگ ظریف و هنرمندانه سطح فیلم را ارتقا می دهد. جایی که سرگرمی و هنر به هم می رسند.
منبع: farout
منبع: دیجیکالا مگbanima.ir: قدرت گرفته از سیستم مدیریت محتوای بانیما