روز نویسندگان عظیم چگونه شب می گردد؟ (12 گفت وگوی خواندنی)

به گزارش مجله سرگرمی، فکر می کنید روزانه چند نفر از افرادی که می میرند برترین اثرشان جایی در اعماق وجودشان نهفته است و همراه آن ها به خاک سپرده می گردد؟ ما غالبا تصور می کنیم که کارهای عظیم به وسیله کسانی انجام می گردد که از استعداد طبیعی، نبوغ و یا مهارت خاصی برخوردار هستند. اما به نظر شما چقدر از کارهای عظیم جهان می توانست به وسیله افرادی انجام گردد که توانایی های بالقوه خود را هرگز به طور کامل درک نکرده اند؟

روز نویسندگان عظیم چگونه شب می گردد؟ (12 گفت وگوی خواندنی)

بسیاری از ما، توانایی انجام کارهای بسیار عظیم تری از آنچه معمولا انجام می دهیم را داریم. در حقیقت برترین اثر ما اغلب هنوز جایی در درون ما پنهان است. اما چگونه می توانیم این پتانسیل خود را شکوفا نموده و آن را با جهان به اشتراک بگذاریم؟

شاید برترین راه، ایجاد یک برنامه روزانه باشد که با شخصیت، توانایی ها و شرایط ما منطبق و سازگار باشد.

اگر به افراد نخبه و برجسته در هر زمینه ای نگاه کنید، چیزی را در زندگی آن ها می بینید که بسیار عمیق تر از هوش یا مهارت است. آن ها تمایلی باورنکردنی برای انجام کارهایی دارند که باید انجام گردد. آن ها استاد آداب و برنامه های روزمره خود هستند.

به اسم نمونه ای از آنچه افراد پیروز را از سایرین جدا می نماید، در ادامه این مقاله از خبرنگاران مگ به برنامه روزمره بعضی از نویسندگان مشهور گذشته و حال حاضر نگاهی می اندازیم و سعی می کنیم پرده از اسرار پیروزیت کاری آن ها برداریم. با ما همراه باشید.

1- الوین بروکس وایت (E. B. White)

الوین بروکس وایت، نویسنده معروف کتاب تار شارلوت در مصاحبه ای با مجله ادبی پاریس ریویو، درباره برنامه نگارش روزانه خود توضیحاتی را ارائه نموده است:

وقتی که کار می کنم هرگز موسیقی گوش نمی دهم. من نمی توانم هم زمان روی چندین چیز مختلف تمرکز کنم و اصلا هم علاقه ای به این کار ندارم. از طرف دیگر، من به خوبی می توانم در بین عوامل حواس پرتی متداول کار کنم.

خانه من یک اتاق نشیمن دارد که در هسته اصلی همه اتفاقات واقع شده است: این اتاق در واقع یک گذرگاه به اتاق های خواب، آشپزخانه و اتاق مطالعه است. به طور معمول ترافیک زیادی در این اتاق وجود دارد. اما این اتاق نشیمن یک اتاق روشن و شاد است که با وجود رفت و آمدهای زیادی که در این اتاق در اطراف من جریان دارد، اغلب از آن به اسم اتاقی برای نوشتن استفاده می کنم.

در نتیجه، اعضای خانواده من هرگز به حرفه من که نویسندگی است کوچک ترین توجهی نمی نمایند. آن ها هر نوع شلوغ کاری و سر و صدایی که برایتان متصور باشد را در این اتاق نشیمن ایجاد می نمایند. اما نکته خوب این خانه این است که اگر زمانی از دست دیگران کلافه شوم، مکان هایی دیگری دارد که می توانم برای انجام کارم به آنجا بروم.

نویسنده ای که منتظر شرایط ایدئال باشد تا در آن کار کند، مطمئنا بدون اینکه کلمه ای روی کاغذ بیاورد از این جهان خواهد رفت.

2- هاروکی موراکامی (Haruki Murakami)

هاروکی موراکامی در مصاحبه ای که در سال 2004، درباره عادات جسمی و فکری خود کرد، توضیحات زیر را ارائه داد:

وقتی که برای نوشتن یک رمان آماده می شوم، ساعت چهار صبح از خواب بلند می شوم و برای مدت پنج تا شش ساعت به صورت متوالی کار می کنم. بعد از ظهرها هم ده کیلومتر می دوم یا پانصد صد متر شنا می کنم (یا ترکیب هر دو باهم)، سپس کمی مطالعه می کنم و میزانی هم موسیقی گوش می دهم. ساعت نه شب هم می خوابم.

تا وقتی که رمانم را به خاتمه نرساندم، هر روز بدون کوچک ترین تغییری از این روال پیروی می کنم. گاهی اوقات تکرار به تنهایی به مهم ترین اصل تبدیل می گردد. این کار در واقع نوعی افسون است. من خودم را به این شیوه مسحور می کنم تا به حالت فکری عمیق تری دست پیدا کنم.

اما ادامه دادن این حالت تکراری برای مدت طولانی، مثلا شش ماه تا یک سال، به میزان قدرت روحی و جسمی کافی نیاز دارد. از این نظر، نوشتن یک رمان طولانی به این شیوه، بعد از مدتی به کوشش برای بقا تبدیل می گردد. برای یک نویسنده قدرت بدنی هم مقدار حساسیت هنری لازم است.

3- ارنست همینگوی (Ernest Hemingway)

همینگوی در مصاحبه ای با جورج پلیپتون، برنامه روزمره خود را این گونه توضیح داده است:

وقتی که مشغول کار بر روی یک کتاب یا یک رمان هستم، هر روز صبح هم زمان با اولین پرتوهای خورشید از خواب بیدار می شوم و بعدش فرایند نوشتن را شروع می کنم. در این ساعات روز هیچ کس مزاحم شما نمی گردد و هوا هم خنک است. شما می توانید پنجره را باز کنید و با تنفس هوای صبحگاهی افکار خود را مرتب کنید و آن ها را روی کاغذ بیاورید.

در این حالت من می نویسم و می نویسم تا زمانی که به جایی برسم که هنوز ایده برای نوشتن ادامه کار دارم و می دانم که در ادامه داستان چه اتفاقی قرار است بیفتد، سپس در همان نقطه از کار متوقف می شوم و سعی می کنم تا روز بعد که دوباره فرایند نوشتن را از سر می گیرم، آن لحظه داستانی را که قرار است بنویسم، در فکرم زندگی کنم.

در این روش من مثلا ساعت شش صبح کارم را شروع می کنم و ممکن است تا ظهر یا همان حوالی ادامه پیدا کند.

هنگامی که دست از کار می کشید، احساس تهی بودن و خالی شدن به شما دست می دهد و در عین حال این احساس که هرگز خالی و تهی نبوده اید، بلکه وجودتان همواره لبریز و پر است، درست مثل عشق ورزیدن با کسی که دوستش دارید. هیچ چیز نمی تواند به شما آسیب برساند، هیچ اتفاقی نمی افتد و هیچ چیز معنی ای ندارد تا روز بعد که دوباره نوشتن را از سر بگیرید. در واقع این صبر کردن تا روز بعد است که تحمل کردنش سخت است.

4- هنری میلر (Henry Miller)

در سال 1932، نویسنده و نقاش مشهور هنری میلر، برای خودش یک برنامه کاری ایجاد کرد که شامل دستوراتی بود که او به اسم بخشی از برنامه روزانه خوش باید آن ها را دنبال می کرد. این فهرست برای اولین بار در کتاب سخنان و نظرات هنری میلر در باب نویسندگی منتشر شد و شامل موارد زیر است؛

  1. هم زمان فقط روی یک چیز کار کنید تا به اتمام برسد.
  2. دیگر هیچ کتاب تازهی شروع نکنید و هیچ مطلب دیگری هم به کتاب بهار سیاه اضافه نکنید.
  3. عصبی نباشید. با آرامش، شادی و احساس بی پروایی روی هرچه که در دستتان است کار کنید.
  4. طبق برنامه کار کنید، نه روحیه و احساستان. در ساعت مقرر کار را توقف کنید!
  5. وقتی که نمی توانید خلق کنید، می توانید کار کنید.
  6. وجهه انسانی خود را حفظ کنید! اگر دوست دارید بروید و دیگران را ببینید، به مکان هایی تفریحی بروید و خوش به گذارانید.
  7. به زور و بی انگیزه کار نکنید! فقط با لذت کار کنید.
  8. هر زمان که بخواهید برنامه را کنار بگذارید اما روز بعد دوباره به آن برگردید.
  9. کتاب هایی که می خواهید بنویسید را فراموش کنید. فقط به کتابی که می نویسید فکر کنید.
  10. همواره اول و مهم تر از همه چیز نوشتن است. نقاشی، موسیقی، دوستان و سینما، همه اینها بعد نوشتن قرار می گیرند.

5- کرت ونگات (Kurt Vonnegut)

در سال 1965، وُنگات نامه ای به همسرش جین درباره عادت های نوشتاری روزمره خود نوشت که در کتاب نامه های کِرت وُنگات منتشر شده است:

من ساعت 5:30 صبح بیدار می شوم، تا 8:00 صبح کار می کنم، سپس صبحانه ام را در خانه می خورم، دوباره تا ساعت 10:00 کار می کنم، بعد از آن تا فاصله چند بلوک از خانه قدم می زنم، کارهایی که در بیرون از خانه دارم انجام می دهم، به استخر شنای شهرداری که در نزدیکی خانه است می روم و برای نیم ساعت شنا می کنم، ساعت 11:45 به خانه برگردم، نامه ها را می خوانم، ظهر ناهار می خورم.

بعد از ظهرها هم کارهای مدرسه را انجام می دهم که یا شامل تدریس است یا آماده کردن مطالب برای تدریس. وقتی حدود ساعت 5:30 عصر از مدرسه به خانه برمی گردم، کمی نوشیدنی می نوشم و عقل گره خورده ام را بی حس می کنم. شب شام می پزم، از رادیو موسیقی جاز گوش می دهم و ساعت ده هم می خوابم. راستی من مرتبا شنا و دراز و نشست تمرین می کنم و احساس می کنم به خاطر این کار لاغر و بدریخت می شوم، اما شاید هم این طور نباشد.

6- جودی پیکولت (Jodi Picoult)

هفت کتاب آخری که جودی پیکولت نوشته است همه در فهرست پرفروش ترین های نیویورک تایمز قرار دارند. پیکولت در مصاحبه ای با نوح چارنی، درباره روش خود برای نوشتن و خلق ادبی صحبت نموده است:

من به وجود هیچ نوع بن بست و یا بازماندگی فکری ای برای نویسنده ها اعتقاد ندارم. به این فکر کنید وقت هایی که در دانشگاه شما مجبور می شدید مقاله ای بنویسید و از لحاظ فکری به بن بست می خوردید و هیچ چیزی به فکرتان نمی رسید تا بنویسید، آیا درست همواره شب قبل از تحویل دادن مقاله این مشکل خود به خود برطرف نمی شد؟

عظیم ترین بن بست و انسداد فکری برای یک نویسنده بیش از حد وقت داشتن است. اگر زمان محدودی برای نوشتن داشته باشید، فقط می نشینید و کارتان را انجام می دهید. ممکن است نتوانید هر روز خوب بنویسید، اما همواره امکان ویرایش یک متن بد را دارید. در واقع فقط صفحه خالی است که شما نمی توانید آن را ویرایش کنید.

7- مایا آنجلو (Maya Angelou)

مایا آنجلو نویسنده و شاعر آمریکایی در مصاحبه ای با نشریه ادبی دِیلی بیست در سال 2013، درباره حرفه نویسندگی و عادت های کاری روزمره خود توضیحاتی ارائه داده است:

من در هتلی در شهر زادگاهم یک اتاق اجاره می کنم و به صورت ماهانه هزینه آن را پرداخت می کنم.

من کار خودم را حدود ساعت 6:30 صبح شروع می کنم. در این هتل من یک اتاق خواب، با یک تخت، میز کار و حمام دارم. من یک فرهنگ لغات مترادف و متضاد، یک فرهنگ لغت معمولی و کتاب مقدس را هم، به همراه دارم. معمولا یک دست کارت بازی و چند جدول های جدول کلمات متقاطع را هم همراه خودم می آورم. در واقع چیزی که فکر کوچکم را به خود مشغول کند.

فکر می کنم مادرعظیمم این اصطلاح را به من یاد داد. او قبلا درباره فکر کوچک خودش صحبت می کرد. بنابراین وقتی کوچک تر بودم، از حدود 3 سالگی تا 13 سالگی، به این نتیجه رسیدم که یک فکر عظیم وجود دارد و یک فکر کوچک. فکر عظیم به شما اجازه می دهد که به افکار عمیق بپردازید، اما فکر کوچک شما را به خود مشغول می نماید، بنابراین حواستان پرت نمی گردد.

فکر کوچک من معمولا با جدول کلمات متقاطع یا بازی های یک نفره پاسور مشغول می گردد، در حالی که فکر عظیمم در همان حال به عمق موضوعاتی که می خواهم درباره آن ها بنویسم فرو می رود.

من تمام نقاشی ها و هرگونه وسیله دکوری دیگر را از اتاق بیرون بیرون برده ام. از مدیریت هتل و واحد خانه داری هم تقاضا نموده ام که وارد اتاق من نشوند و در صورتی که یک تکه کاغذ روی زمین اتاق من دیدند، این مسأله به این معنی نیست که می خواهم آن کاغذ دور انداخته گردد. تقریبا هر دو ماه یک برگه یادداشت می گذارند زیر در اتاقم که روی آن نوشته: خانم آنجلو عزیز، لطفا اجازه دهید ملافه های اتاقتان را عوض کنیم. ما فکر می کنیم که آن ها ممکن است کپک زده باشند.

اما حقیقت این است که من هرگز روی آن تختخواب نخوابیده ام و معمولا تا ساعت 2 بیشتر آنجا نیستم. بعد از آنجا به خانه خودم می روم و آنچه را که آن روز صبح نوشته ام می خوانم و سعی می کنم آن را ویرایش کنم.

متنی که خواندنش آسان باشد نتیجه یک فرایند نگارشی سخت است. اما اگر روشتان درست باشد، نوشتن هم آسان است. برعکس این مسأله هم صادق است، اگر به راحتی نوشته شده باشد، خواندن آن سخت است. در واقع چنین متنی نمی تواند آن چیزی را به خواننده بدهد که نوشته های یک نویسنده با دقت و ریزبین به او می دهند.

8- باربارا کینگزولور (Barbara Kingsolver)

این نامزد دریافت جایزه پولیتزر بیش از ده کتاب نوشته است که 9 کتاب آخرش همه در فهرست پرفروش ترین های نیویورک تایمز قرار گرفته اند. باربارا کینگزولور طی مصاحبه ای در سال 2012 درباره کارهای روزمره خود به اسم یک نویسنده و مادر توضیحاتی ارائه داده است:

من تمایل دارم که خیلی زود بیدار شوم. خیلی خیلی زود. مثلا ساعت چهار زمان بسیار خوبی است. صبح من با کوشش برای بلند نشدن از رختخواب قبل از طلوع خورشید شروع می گردد. اما وقتی که از رختخواب جدا می شوم، به این علت است که مغزم سرشار از کلمات است و فقط باید به میز کار خود برسم و شروع به نوشتن آن ها در لپ تاپم بکنم.

من همواره با جملاتی که توی سرم ریخته بیدار می شوم. بنابراین رسیدن به میز کار برای من هر روز مثل یک احساس اورژانسی و لازم است. در واقع این یک مسأله خنده دار است: مردم اغلب از من می پرسند که چگونه خودم را مجاب به نوشتن می کنم. راستش من هیچ وقت نمی توانم معنی این سؤال را درک کنم. برای من، این مجاب کردن شامل خاموش کردن کامپیوتر و ترک کردن میزم برای انجام کار دیگری است. به همین سادگی.

من مطالب زیادی می نویسم که می دانم آن ها را دور می ریزم. اما این کار بخشی از فرآیند نوشتن من است. قبل از رسیدن به صفحه یک، من باید صدها صفحه بنویسم.

در کل دوران فعالیتم به اسم یک نویسنده، من یک مادر هم بوده ام. اولین قرارداد کتاب من مربوط به کتاب درخت لوبیا بود که درست روزی به من پیشنهاد که با فرزند اولم از بیمارستان به خانه برگشتم. بنابراین من در یک روز هم داستان نویس شدم و هم مادر. این دو وجه مهم زندگی همواره برای من یکی بوده و هیچ وقت از هم جدا نشده است.

من همواره مجبور بوده ام که هر دوی این وظایف را هم زمان با هم انجام دهم. بنابراین ساعات نوشتن من همواره به خاطر مسائل مربوط به مراقبت از بچه ها محدود می شد. وقتی آن ها کوچک بودند، این کار واقعا سخت بود. من هر دقیقه ای را که می توانستم پشت میز کارم بنشینم واقعا غنیمت می دانستم و با تمام وجود از آن لحظات استفاده می کردم.

با گذشت زمان و ورود فرزندانم به مدرسه، هم وظایف مادری و هم نویسندگی به تدریج برایم آسان تر شدند. عظیم ترین فرزند من یک عظیم سال است و کوچک ترین آن ها 16 ساله است، بنابراین هر دو اکنون خودکفا هستند، اما این مستقل شدن یک فرایند تدریجی و طولانی بوده است.

برای من، زمان نوشتن همواره گران بها بوده است، چیزی که همواره منتظر و مشتاق آن هستم و برترین استفاده را از آن می برم. احتمالا به همین علت است که من خیلی زود بیدار می شوم و در آن ساعات ساکت سپیده دم می نویسم، وقتی کسی به من نیاز ندارد.

من قبلا همواره می گفتم که اتوبوس مدرسه منبع الهام من است. وقتی که اتوبوس حرکت می کرد و وارد جاده می شد احساس می کردم که از خانواده ام جدا شده ام و آن لحظه شروع فرایند روزانه نوشتن من بود که با بازگشت اتوبوس مدرسه به انتها رسید.

به اسم یک مادر، ساعات کاری من محدود بود. از طرف دیگر، من بی مقدار از خانواده ام ممنونم که زندگی من را عادی کردند و من را ملزم کردند که روز کاری ام را در یک زمان تعیین به انتها برسانم و بروم و شام درست کنم. این کار یک الزام سالم است، کنار گذاشتن کار، تهیه شام و خوردن آن.

وجود این افراد در زندگی ام که به من یاری می نمایند یک روال انسانی و متمدن را دنبال کنم، یک عطیه الهی است و بعلاوه داشتن این افرادی در زندگی که من را به جهانی گسترده تر و آینده متصل می نمایند. فرزندانم همه چیز را درباره زندگی و آن کسی که می خواهم در جهان باشم، به من آموخته اند. آن ها من را به با آینده مرتبط می نمایند. مادر بودن از من نویسنده بهتری ساخته است. بعلاوه جا دارد که بگوییم نویسنده بودن هم از من مادر بهتری ساخته است.

9- ناتان انگلندر (Nathan Englander)

انگلندر یک نویسنده صاحب سبک و شناخته شده در حوزه داستان کوتاه است که در این مصاحبه او درباره کوشش خود برای حذف عوامل حواس پرتی از برنامه نگارشش صحبت می نماید:

تلفن همراهتان را خاموش کنید. صادقانه بگویم، اگر می خواهید کار خود را انجام دهید، باید یاد بگیرید که چگونه از تکنولوژی جدا شوید. نه پیغام کوتاه، نه ایمیل، نه فیس بوک، نه اینستاگرام. هر کاری که انجام می دهید، هنگام نوشتن باید متوقف گردد. کمی مسخره است ولی اعتراف می کنم که خودم بسیاری از اوقات در هنگام نوشتن گوشی ضد سر و صدا در گوش هایم می گذارم، حتی اگر خانه ساکت باشد.

10- کارن راسل (Karen Russell)

راسل فقط یک کتاب نوشته است اما همین یک کتاب او نامزد نهایی جایزه پولیتزر بوده است. او در مصاحبه ای با مجله ادبی دِیلی بیست، درباره مبارزه روزمره خود برای غلبه بر حواس پرتی و نوشتن، گفت وگو نموده است:

من نویسندگان زیادی را می شناسم که هر روز سعی می نمایند تعداد کلمات تعیینی را بنویسند، اما برای من، زمان گذرانده شده در جهانی داستانی معیار بهتری برای سنجش کارآمدی فرایند نوشتنم است. من معتقدم که به اسم یک نویسنده حجم نگارشم زیاد است، اما برای من حجم برترین معیار نیست.

بیشتر این سؤال برای من مطرح است که آیا من قادر بودم که چهار یا پنج ساعت به صورت متمرکز بنویسم، بدون اینکه میز کارم را ترک کنم یا یک عامل حواس پرتی پیدا کنم که من را از جهانی داستان خارج کند؟ آیا من قادر به نگارش بودم بدون اینکه در وسط نوشتن تصمیم بگیرم که شبکه های اجتماعی را چک کنم یا سؤالی که به فکرم خطور نموده را در اینترنت جست وجو کنم؟

من به این نتیجه رسیدم که تنها راه چاره این است که برای چندین ساعت به صورت متوالی به نوشتن ادامه دهید و به ارزیابی متزلزل خود از نحوه نگارشتان هیچ توجهی نکنید. حضور فکری و جسمی پای میز کار برای نوشتن، مهم ترین عادت برای یک نویسنده است.

فکر می کنم که خیلی وقت ها نوشتن سخت است. آن موقع هایی که نوشتن بدون زحمت و به صورت اتوماتیک و شهودی پیش می رود خیلی نادر است و قطعا فکر می کنم اگر بتوانید با این واقعیت کنار بیایید که احتمالا مجبور خواهید بود 90 درصد از پیش نویس های اولیه خود را بیرون بریزید، آن وقت می توانید به آرامش برسید و حتی از بد نوشتن هم لذت ببرید.

11- آرنولد استفان جیکوبز (Arnold Stephen Jacobs)

جیکوبز در این مصاحبه درباره برنامه روزمره نوشتنش صحبت می نماید و در ادامه چند توصیه به نویسندگان جوان می نماید:

بچه هایم مرا بیدار می نمایند. قهوه می خورم. برای بچه هایم صبحانه درست می کنم، آن ها را به مدرسه می برم، سپس برمی گردم به خانه و سعی می کنم بنویسم. معمولا من در این قسمت شکست می خورم تا زمانی که مجبور شوم دسترسی ام به اینترنت را قطع کنم تا بتوانم کمی از طوفان اطلاعاتی فاصله بگیرم.

من عاشق تدوین یک طرح کلی قبل از شروع کار هستم. در ابتدا یک طرح کلی می نویسم. سپس رئوس مطالب را کمی دقیق تر تنظیم می کنم. سپس یک طرح دیگر با جزئیات بیشتر. بعد از آن جملات شکل می گیرند، علائم نگارشی به آن ها اضافه می گردد و در نهایت همه آن ها به یک کتاب تبدیل می گردد.

من هنگام راه رفتن روی تردمیل می نویسم. من این کار را زمانی که روی اولین کتابم کار می کردم شروع کردم و همان وقت بود که مطالب زیادی را درباره خطرات زندگی کم تحرک خواندم. نشستن به طرز نگران نماینده ای برای سلامتی شما مضر است. حتی یک دکتر به من گفت که نشستن گونه تازه سیگار کشیدن است. بنابراین یک تردمیل خریدم و کامپیوترم را بالای آن قرار دادم.

نوشتن کتابم حدود 1200 مایل طول کشید. من این کار را دوست دارم چون باعث می گردد که من هوشیار باشم و با خلاقیت بیشتری بنویسم.

جیکوبز برای نویسندگان جوان هم توصیه ای دارد:

خودتان را وادار به فراوری ده ها ایده کنید. بسیاری از این ایده ها افتضاح خواهند بود. در واقع بیشتر آن ها اما در میان آن ها جواهرات درخشانی هم یافت می گردد. سعی کنید روزانه 20 دقیقه را فقط به ایده پردازی اختصاص دهید.

12- خالد حسینی (Khaled Hosseini)

خالد حسینی در مصاحبه ای با نوح چارنی، درباره عادت های نوشتاری روزمره خود و کارهای ضروری دیگری که همه نویسندگان بهتر است انجام دهند صحبت نموده است:

من به هیچ وجه برای نوشته هایم از قبل طرح کلی تنظیم نمی کنم، یعنی این کار را مفید نمی دانم و معتقدم داشتن یک طرح کلی برای نگارش، نویسنده را محدود می نماید و در چهارچوب قرار می دهد. من عاشق عنصر شگفتی و بداهه پردازی در فرایند داستان نویسی ام، اینکه به داستانم اجازه بدهم خودش راه خودش را پیدا کند.

به همین علت، متوجه شده ام که نوشتن اولین پیش نویس برایم بسیار سخت و طاقت فرسا است. بعلاوه اغلب اوقات ناامیدنماینده است. در واقع اغلب اوقات به سختی تبدیل به آن چیزی می گردد که در فکرم بود و معمولا با ایدئالی که در هنگام نوشتن آن در فکر داشتم فاصله دارد.

من عاشق بازنویسی کردنم، اولین پیش نویس در واقع فقط طرح خامی است که روی آن جزییات، سایه ها و رنگ ها را اضافه می کنم. فرایند نوشتن برای من تا حد زیادی شامل عمل بازنویسی است. در طی این فرایند است که من معانی پنهان، ارتباطات و نکات مهمی را پیدا می کنم که در هنگام نگارش اولیه به آن ها دقت ننموده بودم. در طی فرایند بازنویسی، من امیدوارم که داستان را به آن ایده اصلی که در فکرم پرورانده بودم نزدیک تر کنم.

من افراد بسیاری را دیدار نموده ام که می گویند مدت هاست که کتابی در فکر ما شکل گرفته است، اما هرگز کلمه ای از آن ننوشته اند. این مسأله ممکن است ساده به نظر برسد اما حقیقت این است که برای اینکه نویسنده باشید، شما در واقع باید بنویسید. شما باید هر روز بنویسید چه حوصله اش را داشته باشید، چه نداشته باشید.

شاید از همه این ها مهم تر این باشد که برای یک نفر مخاطب خاص باید بنویسد؛ یعنی خودتان. داستانی را باید بنویسید که تعریف کردنش برایتان مجذوب کننده باشد، همین طور خواندنش. دانستن خواسته های دیگران غیرممکن است بنابراین وقتتان را برای حدس زدن آن ها هدر ندهید. فقط کافی است درباره افکاری که به سراغتان می آیند و شب شما را بیدار نگه می دارند بنویسید.

چگونه این نکات را در زندگی کاری خود اعمال کنیم؟

برنامه روزمره نویسندگانی که در بالا ارائه شده، شامل درس ها و الگوهای فراوانی است که بسته به موقعیتی که در آن هستید یا چالشی که در جهانی نویسندگی با آن دست و پنجه نرم می کنید، می توانید از آن ها بهره بگیرید. در واقع درس هایی که می توان از این گفت وگوها گرفت تقریبا در هر موقعیتی می تواند به شما یاری کند. از جمله:

  1. تمرینات جسمانی شما را به لحاظ روانی برای کار سخت آماده می نمایند کنید. وُنگات در فاصله استراحت بین بازه های نوشتاری اش، دراز و نشست و شنا می رفت. موراکامی هر روز 10 کیلومتر می دود. جیکوبز هنگام راه رفتن روی تردمیل داستانش را می نویسد. شما هم می توانید تصمیم بگیرید که انجام چه نوع فعالیت جسمانی ای برای شما مفید است و در هر صورت مطمئن شوید که به طور مرتب از خانه بیرون می روید و به مقدار کافی تحرک دارید.
  2. اول از همه مهم ترین کار را انجام دهید. در گفت وگوهای بالا دقت کردید که چند نفر از نویسندگان مطرح جهان اول صبح شروع به نوشتن می نمایند؟ این مسأله اتفاقی نیست. آن ها قبل از اینکه بقیه روز از کنترلشان خارج گردد و عوامل مختلف حواس پرتی و شلوغی ظاهر شوند، روی اهدافشان کار می نموده اند. آن ها هیچ وقت از خود نمی پرسیده اند که چه زمانی باید بنویسند و برای گنجاندن آن در بین فعالیت های روزمره خود تقلا نمی نموده اند، زیرا آن ها در ابتدای روز خود مهم ترین کار خود را انجام می داده اند.
  3. تکاپو و کوشش برای نوشتن را با آغوش باز بپذیرید و سخت کار کنید. در گفت وگوهای بالا که دیدید چند نویسنده به کوشش خود برای نوشتن اشاره کردند؟ حسینی گفت که نوشتن اولین پیش نویس ها برای او همواره سخت و سخت است و معمولا این پیش نویس ها نتایج ناامیدنماینده ای هم به همراه دارند. راسل نوشته های خود را بد خواند. کینگزولور هم گفته بود که قبل از رسیدن به صفحه اول یک کتاب، صدها صفحه پیش نویس را بیرون می اندازد.

آنچه در شروع نوعی شکست به نظر می رسد، اغلب پایه و اساس پیروزیت ما است. قبل از اینکه از برترین سطح کاری خود برسید و از آن لذت ببرید، باید به مقدار کافی سخت کوشی کنید.

آداب و عادات نوشتاری شما چیست؟ آن ها را در قسمت نظرات پایین صفحه با ما در میان بگذارید؟

powersetshop.ir: وبلاگ پاورست: نقد و بررسی کالاهای دیجیتالی و کاربردی

taverna.ir: تاورنا: مجله گردشگری و مسافرتی

منبع: دیجیکالا مگ
انتشار: 17 اردیبهشت 1401 بروزرسانی: 17 اردیبهشت 1401 گردآورنده: kurdeblog.ir شناسه مطلب: 153495

به "روز نویسندگان عظیم چگونه شب می گردد؟ (12 گفت وگوی خواندنی)" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "روز نویسندگان عظیم چگونه شب می گردد؟ (12 گفت وگوی خواندنی)"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید