فیلم های برتر تاریخ سینما، به انتخاب خبرنگاران (1)
به گزارش مجله سرگرمی، خبرنگاران: در این سری جدید از مطالب سینمایی قصد داریم در قالبی متنوع، فیلم های برتر تاریخ سینما را برایتان معرفی کنیم؛ همچنین فیلم های ارزشمندی که در گذشته به دلایل مختلف توسط مخاطبان یا منتقدان نادیده گرفته شده اند یا کمتر درباره آن ها صحبت شده است را مرور خواهیم کرد.
ترتیب معرفی فیلم ها کاملا تصادفی است و بسته به ژانر فیلم، کشور سازنده فیلم و دوران مختلف در قالب بسته هایی متنوع برای سلایق و ذائقه های مختلف سینمایی انتخاب شده اند. آثاری از هالیوود تا سینمای اروپا، از شرق آسیا تا آمریکای لاتین مدنظر ما خواهد بود و سینمای دوران کلاسیک تا مدرن را مرور خواهیم کرد. برخی از آثار معرفی شده، شاید فیلم های معمولی، اما ارزشمندی باشند که لزوما شاهکار محسوب نمی شوند و صرفا در ژانر خود اثری تماشایی، قابل قبول و متوسط به بالا بوده اند.
** سیستم امتیازبندی ما نیز (از 5 ستاره) بر اساس صندلی و عیارِ هنری فیلم موردنظر در قیاس با استاندارد و مدیوم آن ژانر سنجیده شده است، نه شاهکار های تاریخ سینما.
تسخیرناپذیران (1987) - The Untouchables / محصول آمریکا
- کارگردان: برایان دی پالما
- امتیاز مخاطبان 7.9: IMDb
- درصد نقد های مثبت منتقدان در Rotten Tomatoes: %82
- امتیاز خبرنگاران: 4.5
برایان دی پالما، کارگردانی است که این سال ها نامش را کمتر شنیده ایم. او با فیلم کِری (1976) به شهرت رسید و با صورت زخمی (1983) محبوب شد. دی پالما که به شدت تحت تاثیر هموطنانش در هالیوود مانند اسکورسیزی و کاپولا قرار داشت، در دوران رکود هالیوود یکی از بهترین فیلم های دهه 80 را ساخت.
فیلمنامه تسخیرناپذیران را دیوید مَمِت نوشت که بعد ها یکی از پرکارترین نویسندگان هالیوود بود (رونین، گلن گری - گلن راس و سگ را بجنبان).
داستان فیلم تسخیرناپذیران در دوران ممنوعیت ساخت و تجارت الکل در آمریکا میگذرد. در سال 1930 مامور پلیس فدرال به نام الیوت نَس (با بازی درخشان کوین کاستنر) یک گروه کوچک و حرفه ای تشکیل میدهد تا بتواند با اسناد معتبر، رئیس خلافکاران شیکاگو یعنی آل کاپون (با بازی رابرت دنیرو) را دستگیر و به دادگاه بکشاند....
تیم بازیگران فیلم بی نقص است و در بهترین فرم خود، تا جایی که بازی ها بر شخصیت ها غلبه پیدا می نمایند و مخاطب نمی تواند فقط یک شخصیت محبوب را برگزیند. (شون کانریِ بزرگ و اندی گارسیای جوان نیز در فیلم حضور دارند.) فضاسازی و طراحی صحنه و لباس، عالی و بسیار دقیق است؛ فیلمبرداری خیره نماینده است؛ موسیقی انیو موریکونه فراموش نشدنی است.
از نظر مضمون، فیلمنامه یک لایه آمریکایی و سرگرم نماینده و گانگستری دارد و یک لایه جهانشمول در باب فساد سیستمی و مردی که شهر را در کنترل خود دارد و وظیفه پلیس در برابر شرور بزرگ شهر. هزینه ساخت فیلم در زمان خود نسبتا زیاد بود (20 میلیون دلار) و در گیشه بسیار پیروز. زمان 120 دقیقه ای فیلم برخلاف بسیاری از فیلم های طولانی در این ژانر، به روایت آسیب نزده بود. شون کانری با این فیلم در رشته بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، به جایزه اسکار دست یافت.
تسخیرناپذیران از آن دسته فیلم هایی است که برخلاف نمونه های امروزی، میتوان آن را بار ها تماشا کرد و از نبوغ نهفته در ساختار، تکنیک و پرداخت آن لذت چندباره برد، در عین حال در زمینه طراحی صحنه و فیلمبرداری یکی از فیلم های معیار و کلاس درس محسوب میشود. این فیلم از جمله شاهکار های دی پالما بود که موجب شد وی را در قدرت تصویرسازی، روایت و تعلیق با هیچکاک مقایسه نمایند (دوربین در فیلم مواقعی در مقام جاسوس و دیدزن است).
تسخیرناپذیران نوعِ جدیدی از فیلم گانگستری را به سینما معرفی کرد و بعد ها فیلم های بسیاری به تقلید از سبک ویژه آن ساخته شد. این فیلم با گذشت 30 سال از ساخت آن، هر روز محبوب تر از قبل و ارزش های آن بیشتر تعیین می شود. سکانس درگیری ناگهانی پلیس ها و دسته آل کاپون در پله ها را می توان بار ها تماشا کرد و سیر نشد.
دوردست (2002) - Distant (Uzak) / محصول ترکیه
- کارگردان: نوری بیگله جیلان
- امتیاز مخاطبان 7.6: IMDb
- درصد نقد های مثبت منتقدان در Rotten Tomatoes: %89
- امتیاز خبرنگاران: 4.5
نوری بیگله جِیلان، کارگردان اهل ترکیه حدود یک دهه است که در میان هواداران و جشنواره های هنری و مستقل، بسیار محبوب شده است. اگرچه او بیشتر با فیلم های خواب زمستانی (2014) و روزی روزگاری در آناتولی (2011) شناخته میشود، اما در واقع فیلم دوردست بود که قابلیت های هنریِ جیلان را در جشنواره کن به جهانیان عرضه کرد.
فیلم دوردست را میتوان سومین فیلم از سه گانه جیلان دانست که با نام Town شناخته میشود و نخستین آن فیلم قصبه بود. دوردست درباره دو مرد است با روحیات کاملا متضاد که برای چند روزی باید یکدیگر را تحمل نمایند. محمود عکاسی است که زندگی عاطفی شکست خورده ای داشته است و در تنهایی و انزوایی خودخواسته در استانبول زندگی می کند.
وی عکاسی هنری را که در آن مستعد بوده است رها نموده و گاهی از سر کسب درآمد عکاسی تجاری و تبلیغاتی انجام می دهد. محمود مردی است بی حوصله و نومید، بسیار سخت گیر و وسواسی که حالا باید برای چند روزی میزبان یوسف باشد، یک فامیل دور که از روستا به شهر می آید. یوسف مردی است سرخوش، امیدوار، ساده دل و خوش بین که پس از اخراج از کارخانه در روستا، با هزار امید و آرزو به استانبول می آید تا روی یک کشتی کار پیدا کند و شاید بتواند با یک دختر رابطه برقرار نماید.
مضامین نهفته در داستان بسیارند:تنهایی، شکست عاطفی و کاری، امید های واهی، روابط با زنان، اهمیت گذشته در زندگی حال انسانها، عکاسی و هنر و .... دوگانه سازی های فیلم بی نظیرند؛ مردی تحصیل نموده و منزوی و شهرنشین که پس از ناکامی عاطفی، حتی میل پیگیری استعداد خود را هم ندارد؛ در برابر مردی روستایی و کارگر و ساده که مهارت و توانایی خاصی ندارد و بسیار امیدوار است تا صندلی خود را در شهر پیدا کند.
مردی که حوصله ندارد در برابر مردی که زیادی حوصله دارد! مردی که از زندگی کاری و عاطفی خود راضی نیست در حالی که مرد روستایی به درآمد و روابط و زندگی او غبطه میخورد. همه این ها در قالب نماد ها و خرده داستان ها به صورتی هنرمندانه مطرح میشوند و در عین حال فیلم وحدت و خط سیر تعیینی دارد و داستانش را پیش می برد، فیلم چندپاره نیست و خاتمه بندی قابل قبولی دارد.
شخصیت پردازی و بازی ها درخشانند و برخلاف سایر فیلم های جیلان، این فیلم بیشتر داستان و روایت است تا تکنیک و تصویرپردازی های جاه طلبانه و سکوت های ممتد. فیلم، زمان و ریتم مناسبی دارد، اگرچه در مجموع یکنواخت است، اما خسته نماینده نیست. بازی ها خیره نماینده اند تا جایی که هر دو بازیگر یعنی مظفر اوزدمیر و مهمت ایمین توپارک مشترکا برنده جایزه بهترین بازیگر مرد در جشنواره کن 2003 شدند و فیلم نیز منتخب هیئت داوران بود. مهمت ایمین توپارک که با بازی باورپذیر خود در نقش جوان روستایی محبوب شده بود و آینده خوبی در عالم بازیگری داشت، کمی پیش از اکران فیلم در یک سانحه رانندگی درگذشت.
فیلم دوردست در مجموع بیش از 30 جایزه بین المللی را به خود اختصاص داد. اگر به دنبال تماشای یک فیلم جذاب هنری و جمع و جور و در عین حال عمیق هستید، دوردست یک انتخاب مناسب است که تلخی آن به هیچ وجه آزاردهنده نیست و لحن معتدلی دارد
داستان راهبه (1959) - The Nuns Story / محصول آمریکا
- کارگردان: فرد زینه مان
- امتیاز مخاطبان 7.6: IMDb
- درصد نقد های مثبت منتقدان در Rotten Tomatoes: %94
- امتیاز خبرنگاران: 4.5
فرد زینه مان کبیر، پس از پیروزیت با فیلمی مانند از اینجا تا ابدیت و اوکلاهاما به سراغ یک داستان مشهور و واقعی رفت تا فیلمی دیگر درباره دوراهی های انسانی و وجدان بسازد در قالبی مذهبی و مسیحی. وجدان، اخلاقیات و انتخاب های فردی در شرایط سخت زندگی مساله اساسی فرد زینه مان بود.
فیلم داستان راهبه درباره دختری است سرزنده، جوان و سرسخت به نام گابی یا گابریل که برخلاف توصیه پدر جراح خود، تصمیم میگیرد برای رستگار شدن و خدمت به مردم، راهبه شود. گابی که بلژیکی است با وجود بروز مسائل از همان ابتدای زندگی جدید خود، در کنگو (مستعمره بلژیک) دستیار یک پزشک میشود. داستان در حوالی سال 1920 شروع میشود و تا جنگ جهانی ادامه می یابد. همزمان با سیر وقایع بیرونی، یک سیر درونی در شخصیت گابی را شاهدیم.
فیلم داستان راهبه بر مبنای یک رمان ساخته شد که بر اساس زندگی واقعی یک راهبه مشهور نوشته شده بود. در ابتدا نگاه ها به فیلم چندان مثبت نبود و اینگرید برگمان حاضر نشد نقش گابی را ایفا نماید، نقش به آدری هپبورن رسید تا یکی از بهترین نقش آفرینی های وی از نظر منتقدان را ببینیم (خود هپبورن نیز، این نقش را بهترین بازی خود میدانست) فیلم چهار برابر بودجه 3.5 میلیون دلاریش فروخت و یک پیروزیت کامل بود و تا سال ها محبوب ترین و پرفروش ترین فیلم آدری هپبورن.
دیالوگ های چالش برانگیز در فیلم بسیارند و جزئیات در مراسم مذهبی به شدت دقیق طراحی شده و در مجموع با یکی از بهترین فیلم های حول محور مذهب سر و کار داریم. فیلمبرداری در لوکیشن های اروپایی مانند رم تا آفریقا به جذابیت بصری فیلم اضافه نمود. نشانه هایی مانند مناره های بلند، ولی لرزان کلیسا یا باز و بسته شدن درها به تناسب مضمون و وقایع، نشان دهنده قدرت زینه مان در خلق تصاویر بودند.
اهمیت عهد، دوگانگی میان خدمت به خدا و مردم در برابر تمنا ها و آرزو های شخصی، زنانگی و رهبانیت، گناه و سرکوب مضامین اصلی این شاهکار سینمایی هستند. نافرمانی از دستورات مذهبی یا پیر و شکسته شدن گابی که در فیلم بر آن ها تاکید می شود در زمان خود مضامینی بسیار جسورانه تلقی می شدند. شاید اگر گابی توصیه پدر را جدی می گرفت، کارش به جایی نمی رسید که در ایمان خود به پدر آسمانی دچار تردید شود.
داستان راهبه نامزد 8 جایزه اسکار شد از جمله بهترین فیلم و بازیگر نقش اول زن. اگر آدری هپبورن بازیگر محبوب شماست، بازی درخشان او در این فیلم و شمایل معصومش را از دست ندهید.
در یک شب رخ داد (1934) - It Happened One Night / محصول آمریکا
- کارگردان: فرانک کاپرا
- امتیاز مخاطبان 8.1: IMDb
- درصد نقد های مثبت منتقدان در Rotten Tomatoes: %98
- امتیاز خبرنگاران: 4.5
یکی از ژانر های بسیار جذاب در سینمای کلاسیک، گونه کمدی-رمانتیک است که متاسفانه در دوران جدید هالیوود، حال و روز خوبی ندارد و بسیار سطحی و بی مایه شده است. فیلم در یک شب رخ داد یکی از بهترین نمونه های این ژانر در دوران طلایی هالیوود پیش از جنگ جهانی دوم است که در عین حال یک فیلم جاده ای نیز محسوب میشود. این فیلم با گذشت 8 دهه از ساخت آن همچنان به اعتبارش اضافه نموده می شود و جادوی سینما آن را تازه نگه داشته است.
داستان فیلم درباره دختری است سرخوش به نام الی از یک خانواده ثروتمند که بسیار نازپرورده و تاحدی لوس بار آمده است. پدرِ الی درباره همسر آینده او، با وی اختلاف دارد و مخالف ازدواجش است.
الی از میامی فرار میکند تا به نامزد خشک و جدی خود در نیویورک بپیوندد، اما در جهت و اتوبوس با روزنامه نگاری فقیر، باهوش و جذاب به نام پیتر برخورد می کند که به تازگی بیکار شده و به دنبال یافتن یک سوژه جدید خبری است تا خود را مجدد به مدیرش ثابت کند، اما یک عشق کلاسیک و تصادفی همه چیز را به هم میریزد.
فرانک کاپرا، در یک شب رخ داد را براساس فیلمنامه ای ساخت که از رمان مشهور اتوبوس شب اقتباس شده بود. کاپرا برای این فیلم کلارک گیبل و کلودت کولبرت را از کمپانی های مترو و پارامونت قرض گرفت!
حتی عوامل فیلم به پیروزیت آن امیدی نداشتند و وقتی فیلمبرداری تمام شد احساس کردند از یک کار مزخرف رها شده اند، اما نتیجه شاهکاری بود که برای اولین بار همه 5 جایزه اصلی اسکار را درو کرد (بهترین بازیگر زن و مرد نقش اصلی، بهترین فیلم و فیلمنامه و کارگردان) و فرانک کاپرا و کلارک گیبل را به سطح اول هالیوود رساند (کاپرا تا خاتمه دهه 30، دو اسکار دیگر نیز به خانه برد).
این فیلم الگوی بسیاری از کمدی های رمانتیک از دهه 30 و 40 تا به امروز بوده است و در بسیاری از لیست های منتقدان در میان پنجاه یا صد فیلم برتر تاریخ سینما واقع شده است. همچنین یکی از فیلم های محبوب سیاستمدارانی مانند هیتلر و استالین بود!
پیروزیت در یک شب رخ داد تا حد زیادی مرهون درخشش پادشاه سینما یا همان کلارک گیبل است که با این فیلم به شمایل بازیگری تبدیل شد و سبک زندگی و لباس پوشیدن وی الگوی خاص و عام شد. در عین حال طنازی و انعطاف شخصیت وی، اقتدار مردانه اش را در فیلم کامل میکرد. طراحی شخصیت، دیالوگ ها، داستان های فرعی و اتفاقات در این فیلم حتی با نگاه امروزی و سخت گیرانه، به هیچ وجه سرسری و دم دستی نیستند و نبوغ و ظرافت در جای جای آن نهفته است. چرخش های فراوان در داستان فیلم، بسیار دقیق و هنرمندانه اند و حضورِ بخت تا حد زیادی منطق داستانی دارد.
در یک شب رخ داد فرانک کاپرای مهاجر و ایتالیایی را که دغدغه اش رویای آمریکایی و ایده آل های آن بود در یک شب به عرش رساند. فیلم بسیار متاثر از فضای رکود مالی و محدودیت های اجتماعی در آمریکای آن دوران است که پناهِ مهاجران بود، در عین حال فیلم نمایشگر تحمل یک فرد آمریکایی در برابر مسائل و سختی هاست.
همچنین اهمیت ثروت، افکار عمومی و روزنامه نگاری در آن دوران در فیلم نمایان است. همه این مضامین در فرمی سرخوش و جسور و دیوانه وار نسبت به زمان خود، طرح شده اند. نمایشِ کاپرا از تلخی های زندگی، بسیار شیرین و سرزنده است و تمامی حوادث تصادفی در فیلم، ذهن منظم و مطلعِ خالق اثر را نشان میدهد. سکانس هایی مانند تماس تلفنی پیتر با رئیسش، برخورد پیتر و الی در اتوبوس، همچنین ساخت پرده حائل در اتاق متل از به یادماندنی ترین صحنه های تاریخ سینما هستند.
در هنگام تماشای این فیلم به یاد داشته باشید که نوع بازیگری و ادای دیالوگ و لحن روایت، همچنین تکنیک های سینمایی و مونتاژ در آن روزگار بسیار متفاوت با امروز بود. برگ برنده فیلم های آن دوران سرگرم نماینده بودن، سادگی در روایت و طرح مضامین اخلاقی بود و همه چیز در خدمت پیشبرد داستان و روایت بود.
تو خودت نیستی (2014) - Youre Not You / محصول آمریکا
- کارگردان: جورج سی. ولف
- امتیاز مخاطبان 7.4: IMDb
- درصد نقد های مثبت منتقدان در Rotten Tomatoes: %48
- امتیاز خبرنگاران: 3.5
جورج سی. ولف، کارگردان تو خودت نیستی بیشتر دوران فعالیت هنری خود را در پشت صحنه در تئاتر برادوی گذرانده است. وی در سینما، بیشتر کارگردانی هنری انجام می داد و 3 جایزه تونی در کارنامه دارد. تو خودت نیستی دومین فیلم سینمایی وی بعد از شب های رودانته (2008) بود.
داستان فیلم براساس رمان پیروزی است که در سال 2006 منتشر شد. یک زن به نام کِیت که سابقا پیانیست ماهری بوده است (با بازی هیلاری سوانک) و شوهر ثروتمندی دارد، اکنون به بیماری عصبی پیشرفته ای به نام ALS مبتلا شده است که ضعف حرکتی وی را به دنبال دارد. این زوج حالا در پی یافتن پرستار جدیدی هستند تا در غیاب شوهرِ کیت، در زندگی روزمره همراه وی باشد. ورود پرستار جدید که دختری است ولنگار و بی تجربه در خانه داری به نام بِک (با بازی درخشان امی راسِم) همه چیز را زیر و رو می کند.
تو خودت نیستی یکی از بهترین فیلم هایی است که درباره زندگی روزمره یک بیمار با مسائل جسمانی و حرکتی ساخته شده است. فیلم در عین نمایش هولناکِ سختی های زندگی روزمره برای یک بیمار مبتلا به ALS که دائما تحت یاری و البته نظرِ نگاه ترحم آمیز دیگران است، در لحنِ روایت بسیار سرزنده است. در جا هایی از فیلم بغض تان میگیرد در حالی که ورود بِک به داستان و خانه کیت باعث میشود در همان موقعیت ها لبخند به لبتان بیاید. جنس رابطه مرید و مرادی و رفاقت و همدلی میان کیت و بِک، از نوع روابط کلیشه ای در فیلم های این چنینی نیست و فراتر از انگاره های فمینیستی و مدرن این روز های هالیوود است.
بارِ اصلی قسمت شوخ و شنگ فیلم را شخصیت جذاب و دوست داشتنی بِک و بازی باورپذیر او به دوش می کشد در حالی که بازی تامل برانگیز و درخشان هیلاری سوانک و بیماری وی، وجه تیره و غمگین درام را به خوبی پوشش داده است. هرچند بازی جاش دوهامِل در نقش همسر کیت و برخی شخصیت های فرعی بعضا چنگی به دل نمی زنند و درام در جا هایی از جمله در خرده روایت ها و مساله خیانت زوجین می لغزد، اما در نهایت با یک فیلم تاثیرگذار و احساسی طرف هستید که ریتم مناسب و خاتمه بندی درخشانی دارد؛ خسته نماینده نیست و در عین معمولی و عامه پسند بودن، مایه هایی از نبوغ سینمایی را در آن میتوان مشاهده کرد.
فرمانده یا سنتوریون (2010) - Centurion / محصول بریتانیا
- کارگردان: نیل مارشال
- امتیاز مخاطبان: IMDb 6.4
- درصد نقد های مثبت منتقدان در Rotten Tomatoes: %61
- امتیاز خبرنگاران: 4
سنتوریون به عنوان یک اصطلاح نظامی و واژه زبان لاتین (که واژه قرن در زبان انگلیسی از ریشه آن گرفته شده است) در سلسله مراتب ارتش امپراطوری روم به افرادی گفته میشد که در لژیون، فرماندهی 100 نفر را بر عهده داشتند. یکی از مهم ترین خصوصیات سنتوریون، این بود که باید در هنگامه سخت نبرد از خود دلاوری و درایت نشان دهد و وظیفه حفظ جان افراد را به خوبی انجام دهد. یک سنتوریون یا باید بر دشمن پیروز میشد یا پیش از شکست، در راه افتخار روم کشته میشد، هرگونه تعلل و اشتباه در میدان نبرد محاکمه و اعدام سنتوریون را در پی داشت. فیلم سنتوریون معطوف به این وجه از این اصطلاح نظامیِ رومی است.
داستان این اکشنِ جنگی و تاریخی به ابتدای قرن دوم میلادی باز می شود که رومی ها بعد از فتح نیمه جنوبی بریتانیا، در نیمه شمالی و در برابر قوم پیکِت (اسکاتلندی های امروزی) متوقف شده بودند و در جنگ های نامنظم تلفات سنگینی میدادند. سنتوریون کویینتوس دایِس با بازی مایکل فاسبندر، فرماندهی است که در یکی از حملات شبانه دشمن اسیر میشود، اما پیروز به فرار میشود و به لژیون رومی که برای خاتمه جنگ به شمال اعزام شده است می پیوندد اگرچه عاقبت خوشی در انتظار این لژیون و ماموریت آن ها نیست و مرگ در قامتِ یک زن وحشی و بومی، رمی ها را احاطه نموده است....
نیل مارشال، کارگردان انگلیسی و کاربلد حوزه وحشت است که علایقش مانند حوزه ماوراء و جادو را در فیلم سنتوریون به طرز مناسبی در بطن فیلمنامه و شخصیت زن وحشی به نام ایتین (با بازی اولگا کوریلنکو) گنجانده است، در حالی که داده های تاریخی درست و دقیقی را نیز به یک افسانه قدیمی درباره کشتار رومی ها در شمال بریتانیا اضافه نموده است. فیلم اطلاعات و نماد های دقیقی از آن دوران تاریخی به تماشاگر ارائه می کند هرچند کلیت آن یک داستان واقعی و ثبت شده نیست.
ضرب آهنگ فیلم بسیار مناسبِ حال و هوای آن است و مخاطب را با خود می کشاند و حضور شخصیت های فرعی جذاب با بازیگرانی مسلط، در مجموع یک اثر درخور را شکل داده اند. بسیاری از دیالوگ ها و مونولوگ های شخصیت اصلی، قابل تامل است و ارجاعات فراوانی به کتاب مقدس و تاریخ روم در آن ها دیده میشود. این فیلم بریتانیایی برخلاف بسیاری از آثار مشهور نیل مارشال در گیشه اکران پیروزی نداشت.
هرچند در ابتدای فیلم لژیون رومی دچار شکست و کمین فاجعه باری میشود، اما در ادامه انتخاب 7 نفر با اسامی از زبان های مختلف که از آشور تا یونان و آفریقا را در بر میگیرد نشان از اقتدار روم و گستره نفوذ فرهنگی و سیاسی-نظامی روم در آن روزگار دارد. فیلم، مضامین این چنین در رابطه با اهمیت زبان و شناخت دشمن و ... کم ندارد اگرچه بسیاری از آن ها رها شده اند و میتوانستند پرداخت بهتری داشته باشند. همچنین جنبه سیاستمداران رومی در ابتدا و انتهای فیلم بسیار ساده انگارانه و سرسری روایت میشوند. البته همه این کمبود ها با پرداخت مناسب در صحنه های رزمی و تعقیب و گریز تا حدود زیادی جبران شده اند، اما مانع از شکل گیری یک شاهکار در ژانر درام تاریخی شده اند. خاتمه بندی مناسب فیلم و سرنوشت گروه درگیرِ ماجرا تا حدود بسیار زیادی مخاطب را راضی نگه میدارد.
رستگاری/ مرغ مگس خوار (2013) - Redemption/Hummingird محصول بریتانیا
- کارگردان: استیون نایت
- امتیاز مخاطبان: IMDb 6.2
- درصد نقد های مثبت منتقدان در Rotten Tomatoes: %49
- امتیاز خبرنگاران: 3.5
استیون نایت فیمنامه نویس مشهور بریتانیایی است که مهم ترین فیلمنامه اش قول های شرقی (2007) بود، رستگاری نخستین فیلم وی در مقام کارگردانی بود. او سپس فیلم پیروز لاک را ساخت و امروزه با نویسندگی فیلمنامه سریال هایی مانند پیکی بلایندرز و تابو شناخته میشود.
جویی (با بازی جیسون استاتهام) در این فیلم، نظامی در حال فرار و گمشده ای است که با درد های ناشی از اشتباهات خود در دوران جنگ افغانستان در حال مبارزه است و کارش به کارتن خوابی و زندگی در محله های فقیرنشین لندن رسیده است. وی به طور تصادفی پیروز میشود در جهت بهبود زندگی خود قرار بگیرد و در این راه با یک راهبه برخورد می کند. جویی در عین حال که به دنیای خلافکاران لندن کشانده میشود، تبدیل به فرشته انتقامی می شود که حامی مردم آسیب دیده لندن است....
استیون نایت با استفاده از نبوغش در خلق شخصیت و داستان، یکی از متفاوت ترین آثار جیسون استاتهام را رقم زد که در عین اکشن و ماجراجویی، مضمونی قابل توجه دارد. به خصوص رابطه عاشقانه وی با راهبه در داستان به خوبی و در یک سیر منطقی پرداخت شده است و خیر و شر در فیلم به بهترین وجهی متوازن و متناسب شده اند. رستگاری، داستان رابین هود را پایه خود قرار داده است و سعی دارد نشان دهد که افراد ضعیف در جامعه همیشه نیازمند آنند تا افرادی قوی تر، فراتر از سیستم دولتی در مقام قضاوت ظاهر شوند و عدالتی را برای مردم به ارمغان آورند که از آن ها دریغ شده است. نام اولیه و استعاری فیلم نیز مرغ مگس خوار بود، که اشاره به همین مضمون دارد.
همچنین فیلم سعی دارد مسیحیت کاتولیک و دیدگاه های اجتماعی مدرن درباره کار خیر را مورد نقد قرار داده و آن را بیش از حد خنثی و ضعیف نشان دهد که به جای مبارزه با ظلم، خود را وقف کار های خیریه بی معنا و بی فایده می کند و به بهانه عدم خشونت، راه را بر هر نوع عدالت شخصی می بندد.
رستگاری مانند سایر فیلم های جیسون استاتهام، صحنه های مهیج و اکشن مناسبی در خود دارد که تا حدودی ذائقه مخاطب این ژانر را برآورده کرد و حتی منتقدان را نیز راضی نمود تا جایی که بعضا اشاره داشتند جیسون در جهت درستی قرار گرفته است. در عین حال مضامین طرح شده در بالا، به خوبی در قالب شخصیت ها، داستان اصلی و خرده روایت ها رسوب نموده اند و در مجموع با یک فیلم آبرومندِ عامه پسند روبرو هستید که جز در نمایش توهمات شخصیت اصلی، بسیار باورپذیر و هنرمندانه و در عین حال جذاب از آب درآمده است. مهم ترین و اساسی ترین حرف فیلم و کارگردان، ردِ انتقام کورکورانه و احساسی و تایید و تاکید بر انتقام مطلعانه و خشمِ عقلانی است.
منبع: برترین ها8sharj.ir: تور رم: گردش در اروپای باستانی
parisro.ir: تور پاریس: دیدار از زیباترین شهر اروپا و کشور فرانسه