عشق و تکامل از منظر زیست شناسی

به گزارش مجله سرگرمی، مرتضی کشاورز*؛ در این یادداشت انسان خردمند به عنوان یک گونه جانوری در نظر گرفته شده و به کار بردن تعابیر زیستی بخصوص در خصوص جنس، فاقد وجه توهین به انسان محسوب می گردد.

عشق و تکامل از منظر زیست شناسی

انسان خردمند یکی از گونه های انسان تبار دارای مغز بسیار عظیم نسبت به دیگر خویشاوندان Hominin خود است به طوری که 2.3 درصد از وزن بدن آن را مغز تشکیل می دهد. اما این حجم مغز به حدود 20 درصد انرژی کل بدن احتیاج دارد، در حالیکه در شامپانزه این نسبت 13 درصد است؛ بنابراین احتیاج به انرژی در انسان به مراتب بیشتر از بقیه خویشاوندان شده است؛ این تکامل مغزی در نخستیان در چند میلیون سال اخیر روی داده و رشد مغزی در هر گونه به حداکثر میزان خود رسیده است، اما چه اتفاقی افتاده است که مغز انسان با رشد بیش از اندازه روبرو شده است؟

بعضی پژوهش ها در صدد پاسخ به این سؤال برآمده اند و آن را مرتبط به سبک زندگی خاص انسان دانسته اند. نسبت به انسان تباران عالی، طول عمر نسبتا طولانی، زندگی طولانی پس از دوره باروری (در جنس ماده)، احتیاج به سرمایه گذاری والدینی (و حتی خویشاوندی) در دوره کودکی بلند مدت از ویژگی های خاص انسان است.

دوران شیردهی به این معنا که نوزاد به خاطر محدودیت های سیستم گوارش باید از شیر مادر استفاده کند در انسان حداقل 6 ماه است در حالیکه در نزدیک ترین خویشاوند به لحاظ تبارشناختی یعنی شامپانزه این مدت کمی بیشتر از 2 ماه است بنابراین با توجه به دوره بارداری طولانی مدت که بدن جنس ماده به انرژی به مراتب بیشتری نسبت به حالت عادی احتیاج دارد، وظیفه تأمین انرژی و سرمایه گذاری برای جنس ماده و فرزندان به عهده جنس نر قرار می گیرد. اما چه چیزی باعث می گردد تا جنس نر این سرمایه گذاری متعهدانه را انجام دهد؟

در جوامع شکارچی-جمع آورنده که تا پیش از انقلاب کشاورزی سبک زندگی تمام انسان ها بوده است، هرچند که ماده ها نیز گاهی در شکار و تهیه غذا نقش داشته اند، اما نقش عمده بر عهده جنس نر بوده و افراد جنس ماده به مسائل مربوط به زادآوری مشغول بوده اند؛ بنابراین این تقسیم وظیفه احتیاجمند یک تعهد برای تأمین غذای ماده ها و فرزندان، توسط نر ها بوده است.

همسریابی در جوامع انسانی، مانند دیگر جوامع جانوری احتیاجمند بروز رقابت میان نر ها برای اثبات شایستگی در زنده ماندن و در نهایت بقای گونه است. اما در میان انسان خردمند همانقدر که شایستگی های فیزیکی و فیزیولوژیکی لازم بوده است، جذابیت برای جنس ماده و تعهد به انجام وظایف پدری نیز لازم بوده است و بر اساس مفهوم انتخاب جنسی صفات رفتاری نیز بخشی از صفات ثانویه جنسی (صفاتی که در فراوری مثل نقش مستقیم ندارند) در انسان در نظر گرفته می گردد؛ و ماده ها به منظور حفظ بقای گونه، تمایل دارند با افراد جذاب و متعهد فراوریمثل انجام دهند تا زادگانی جذاب و متعهد داشته باشند.

پیش از پرداختن به مفهوم عشق و نقش آن در زوجیت باید با الگو های مختلف زوجیت شامل: تک همسری، چندهمسری، چند شوهری آشنا شد که البته الگوی تک همسری واجد روابط اختصاصی و به دنبال آن تعهد بیشتری نسبت به دیگر الگوهاست؛ و می توان گفت نیروی شکل دهنده و نگهدارنده این ارتباط و زوجیت طولانی مدت همان عشق است.

گفتنی است در میان گونه های مختلف جانوری بین عظیمی مغز و تک همسری و زوجیت طولانی مدت رابطه مستقیم وجود دارد و همچنین اندام های جنسی در انسان صرفا از تک همسری و چند همسری پشتیبانی می نماید. هر چند سابقه تاریخی تک همسری در میان انسان تباران کاملا معین نیست، اما شواهدی وجود دارد که نشان می دهد انسان راست قامت (Homo erectus) از مدل تک همسری استفاده می نموده است.

بر اساس مدل های مختلف از تعریف عشق از سه عامل: دلبستگی، مراقبت و آمیزش جنسی یا سه عامل جذابیت جنسی، صمیمیت و تعهد تشکیل شده است که با در نظر دریافت مثلثی از این مفاهیم می توان مفهوم عشق را به تصویر کشید. بر اساس این مدل جذابیت جنسی دو شریک (جنسی) را به یکدیگر جذب می نماید، صمیمیت باعث ایجاد کنش/واکنش های احساسی و رفتاری متقابل می گردد و تعهد، آن ها را به مدت طولانی کنار یکدیگر نگه می دارد.

وجود رابطه عشق احساسی میان دو شریک جنسی، مانع از بروز رقابت و درگیری جفت یابی در جوامع اولیه انسانی شده است، رقابتی که انرژی زیادی از دو طرف رقابت گرفته و حتی ممکن است باعث بروز مسائل جدی برای یکی از طرفین شده و حتی منجر به مرگ گردد. اما تک همسری به لحاظ زیستی در جوامع کوچک باعث بروز مسائلی می گردد که در سمت مقابل عشق و تعهد به یک خانواده قرار می گیرد.

در جوامع کوچک با توجه به آنچه قبلا ذکر شد، جنس نر برای تأمین غذا و شکار با خطراتی روبه رو می شده که قطعا در بعضی موارد منجر به مرگ یک یا چند نفر می شده است و به این ترتیب خانواده های آن ها با مشکل بی سرپرستی و تأمین آینده روبرو می شده اند و شاید بتوان گفت چند همسری یک سازوکار سازشی است که در برابر عشق قرار می گیرد.

همچنین از آنجا که ترجیح و معیار های انتخاب جنسی در زادگان به والدین بسیار شباهت پیدا می نماید در جامعه ای کوچک تک همسری، مانع تنوع ژنتیکی گسترده و در هم آمیزی ذخیره ژنتیکی می گردد و حتی احتمال بروز درون آمیزی و حتی خویش آمیزی را بالا می برد که هر یک از این مسائل به لحاظ مباحث ژنتیک جمعیت، عارضه های جدی بر ساختار جمعیت وارد می آورند؛ بنابراین طبق آنچه ذکر شد، عشق نیرویی جذب کننده و نگه دارنده است و آنچنان که معین شد وجود آن به لحاظ زیستی برای حفظ بقای انسان ضرورت دارد و احتمالاً مثل بسیاری از رفتار ها و عواطف انسانی در زمان های مختلف و در جوامع مختلف دستخوش تکامل نیز شده است.

لیکن رفتار های دیگری که به لحاظ منطقی خلاف این ضرورت دیده می شوند را نیز می توان با نگاه تکاملی تعبیر و تفسیر کرد. هر چند مباحث دیگری از جمله: چندشوهری، جدایی و خیانت نیز را می توان به لحاظ منشأ تکاملی آنالیز کرد، اما از ظرفیت این یادداشت فراتر رفته و احتیاج به آنالیز مجزا در یادداشت های دیگر خواهد داشت.

*پژوهشگر زیست شناسی و محیط زیست

parmisfun.ir: مجله پارمیسفان | مجله تفریحی، سرگرمی و مسافرتی

pbmusic.ir: نوای پرنده پارسی | مجله خبری، ورزشی و مسافرتی پارسی

quiz1.ir: مجله آزمون اول، مجله خبری تحلیل صنایع آموزشی و کارگاهی

منبع: فرارو
انتشار: 9 بهمن 1400 بروزرسانی: 9 بهمن 1400 گردآورنده: kurdeblog.ir شناسه مطلب: 124985

به "عشق و تکامل از منظر زیست شناسی" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "عشق و تکامل از منظر زیست شناسی"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید