داستان عجیب قبرستان لاکچری لواسان
به گزارش مجله سرگرمی، روزنامه جام جم نوشت: گفته بودند راهمان نمی دهند و مجبوریم همه چیز را از دور نگاه کنیم که احیانا ضروری است از دیوار بالا برویم یا دَمِ همسایه های اطراف را ببینیم و از پنجره هایشان سرک بکشیم. طوری گفته بودند به گورستان گلندوَک راهمان نمی دهند که دوباره باستی هیلز قبل از اینکه شاخش بشکند، پیش چشممان زنده شد با آن در های آهنی بلند، حصار های حصین، کیوسک های نگهبانی و گردن کلفت هایی که منطق شان چک و لگد و مشت بود.
زیرسایه وحشت می رسیم به گلندوک و می پیچیم به سمت نجارکلا به محله قدیمی لواسان که در آن خبری از ویلا های آنچنانی نیست؛ به محله لواسانی های جد اندر جد که مردمانی خونگرم و بامرام و لوتی مسلک اند.
مرد پشت فرمان رونیز نقره ایش نشسته و روی یال سربالایی ِنجار کلا ترمز زده. انگشتش روبه رو را نشان می دهد که موازی است با تپه سرخ. تپه سرخ، گورستان لواسانی هاست که مردم محلی بیشتر آنجا خاکند و می گویند قبرهایش مجانی است، ولی عده ای زمین خوار چشم شان دنبال آن است و فشار می آورند که دیگر مرده در آن چال نگردد.
- (ویدیو) فیلم دیدنی از قبرستان لاکچری و اروپایی در لواسان
مرد دارد فیلم قبرستان لاکچری لواسان را می بیند؛ فیلمی که در طرفه العینی فضای مجازی را پر کرد که در شرحش نوشتند به اکبر طبری و حرف های بودارش در دادگاه ربط دارد. مرد می خندد و گوشی را پس مان می دهد. توپش پر است، شاکی است، عنق است. لاکچری بازی در قبرستان گلندوک در کت او نمی رود.
رونیز جلو می راند و ما عقب. ماشین سربالایی خیابان شهید تویسرکانی را زوزه می کشد و می پیچد به چپ و ترمز می زند. دست راست، گلزارشهدای بهشت فاطمه است با یک در آهنی بلند دو لنگه و سردر کاشیکاری.
فیلم گورستان لاکچری لواسان از اینجا درآمده، فیلمی که در آن یک نفر دارد راه می رود و تصویر می گیرد و تکه ای از بهشت یا باستی هیلز ثانی را نشان می دهد.
در مرز گورستان
در باز است. هیچ گردن کلفتی آن دور و بر ها نیست. خبری از بگیر و ببند و سین جیم هم نیست. قرار هم نیست اینجا نسق مان را بکشند. اینجا گلزار شهدای بهشت فاطمه است، در نقطه ای پرت در گلندوک که مردم محلی به آن می گویند قبرستان.
راه آسفالته است و سربالایی. سمت راست، گورستان و ردیف قبرهاست و سمت چپ، دیوار پر از گلدان های شمعدانی قرمز آتشی. سمت چپ، سایه است و سمت راست، آفتاب. سمت چپ بوی قدمت می دهد و سمت راست بوی نویی. سمت راست زیر سنگ قبر های کوچک و عظیم شانه به شانه آدم خوابیده و سمت چپ، شانه به شانه سرو های تر و تازه سلمانی شده، ایستاده.
گورستان گلندوک کوچک است و سر و ته آن را می گردد با یک نگاه دید. گورستان روی شیب است، ولی قبر ها را طوری کار گذاشته اند تا شیب زمین خنثی گردد. با این حال، قبرستان حس پلکانی بودنش را القا می نماید و این حس تا دم آخر با ماست.
از روی قبر ها می پریم، گاهی روی سنگ قبری پا می گذاریم، گاهی فاتحه ای می خوانیم، گاهی می ایستیم و از روی سنگی شعری می خوانیم و گاهی خیره می شویم به گل های همواره بهار زرد و قرمز و صورتی که بالای سر خیلی از مرده هاست و دل به دل گنجشک های آوازه خوانی که نمی بینیم، می دهیم. اینجا همه چیز عادی است، خیلی عادی، آن قدر عادی که هیچ ربطی به فیلم کوتاه منتشر شده ندارد.
دیوار ته قبرستان را می گردد دید. دیوار سمت راست هم دیده می گردد. ابتدای راه، دیوار سنگ چین است، ولی راه آسفالته را که بالا می رویم دیوار دست راست نم نم سبز می گردد.
سمت چپ سرو ها ایستاده اند و سمت راست ساقه های نازک و بلند بامبو. ماجرای گورستان لاکچری لواسان از کنار همین بامبو ها آغاز می گردد. از جایی که آن ها آب می خورند و ترو تازه می مانند، از جایی که زمین های خاکی و ناصاف یکباره جایش را به زمین های مسطحی می دهد که با چمن مصنوعی فرش شده، جایی که فضای سبز و گلکاری هایش منظم است و قاعده مند، جایی که تراکم اولیه قبر ها کم می گردد و اموات حسابی از هم فاصله می گیرند.
اینجا مرز گورستان گلندوک است؛ مرز بین قدمت و تازگی، مرز بین معمولی بودن و غیرمعمولی بودن، مرز پول داشتن و نداشتن.
فیلمی که این روز ها میان مردم می چرخد و درباره اش حرف زده می گردد تکه برش خورده ای از این گورستان است که ماجرای لاکچری شدنش ربطی به همه اموات آن ندارد، بلکه همه چیز می رسد به یک کرشمه، به کرشمه ای که در42 سالگی فوت کرد و کرشمه اش آن قدر قوی بود که بعد مرگش گورستان گلندوک نیز متحول شد و چهره اش تغییر کرد به کرشمه ای که عشق می زاید.
سنگ قبر بانو کرشمه ... ایستاده است، یک مرمرسیاه که حاشیه ای از جنس استیل دارد. روی سنگ مرمرِ افقی هم فقط نوشته اند 55تا 97 که طلوع و غروب متوفی است.
درباره این که این مرحومه کیست و چه کسی دور و بر مزارش را به سبک اروپایی و آمریکایی آرایش داده حرف و حدیث زیاد است؛ ولی نقطه اشتراک همه این حرف ها می رسد به یک مرد که شوهر این زن است، که خارج از ایران زندگی می نماید و کارش برج سازی است و مولتی میلیاردر است، مردی که می گویند هر پنجشنبه خیرات مفصلی برای همسرش می دهد و با دل و جان برای آبادی گورستان کوشش می نماید.
یکی از اعضای هیات امنای گورستان می گوید آقای ... سالی چند بار که به ایران می آید به عشق همین زن است و می خواهد بازهم جهان و همه زیبایی هایش را به پای همسرش بریزد، حتی شده با آباد کردن همه گورستان، حتی با ساختن سرویس های بهداشتی مجهز و لوکس و حالا هم با طرحی برای برنزی کردن سر در گلزار.
عضو هیات امنا می گوید هیچ کس یک قران خرج این کار ها نمی نماید و همه خرج و بَرج پای همین شوهر است، ولی مرد جوانی که دو ردیف پایین تر مشغول فاتحه خوانی برای برادرش است می گوید ما هم برای این که ردیف برادرم نو نوار گردد پول خرج می کنیم حتی اگر خانواده امواتِ ردیف، اعتقادی به هزینه کردن نداشته باشند. مرد باغچه بالای سر قبر را که با سنگ سفید آنتیک پوشیده شده نشان می دهد و می گوید همین یک تکه باغچه 27 میلیون تومان خرج برداشته. مرد دولا می گردد، کنار مزار برادر فاتحه ای می خواند، به گلدان های گلی که برای کاشتن آورده اشاره می نماید و می گوید: تو رو خدا این طوری بهتر نیست، چیه اون بهشت زهرا که غم عالم رو می یاره تو دل مردم.
معمای فروش قبر
در آخرین ردیف قبر ها که بالادست گورستان است میتی را تازه خاک نموده اند و خاک زیر ترمه قهوه ای اش هنوز نمدار است، ظرف حلوا هم هنوز قاشق نخورده. از وجنات گور نمی گردد به مال و منال میت و خانواده اش پی برد، ولی سنگ قبر های اموات کناری و پایینی به خوبی نشان می دهد آن ها عضوی از خانواده ای مکنت دار بوده اند.
درختچه ای که گل های سفید دارد و فقط روی یک قبر سایه انداخته متعلق به بانو کرشمه است که در قبرستان گلندوک نمی گردد به آن فکر نکرد. بانو در این ردیف تنهاست، تنها هم خواهد ماند، چون مردم می گویند شوهر تا ته ردیف را خریده، باغچه ای زیبا و سرحال ساخته و سراسر ردیف را چمن مصنوعی نموده و میز و جایگاه هایی آورده که هر وقت گذرش به گورستان افتاد با عزیز از دست رفته خلوت کند، گل بگوید و گل بشنود و تنهای تنهای تنها باشد.
چند ردیف پایین تر، اما زن و مردی دور یک گورِ بدون سنگ نشسته اند که انگ لاکچری زدن به گورستان را نه می پسندند و نه به آن اعتقاد دارند و فقط می گویند قبر مرده شان را قبل از ماجرا های کرونا با هزار چک و چانه زدن و رابطه جورکردن خریده اند به قرار 220 میلیون تومان که اگر پارتی نداشتند باید 400 میلیون تومان می خریدند. مرد می گوید مسرور است که گورستان گلندوک آباد شده و ردیف های زیبا و دلباز دارد، ولی چرا در قبرستانی که باید آشنا داشت و مرده خاک کرد یک نفر می تواند چند قبر بخرد و یک ردیف اختصاصی برای خودش درست کند؟
قبر در قبرستان گلندوک با توجه به این که سراغ کدام واسطه را بگیریم یا سخت پیدا می گردد یا اصلا پیدا نمی گردد. واسطه اول می گوید یک سال و نیم است هیچ قبری فروخته نشده و از این به بعد هم در بر همین پاشنه می چرخد. واسطه دوم، اما می گوید گلندوک هنوز قبر فروشی دارد، اما به تعداد محدود که اگر دو طبقه باشد قیمتش500 میلیون و اگر سه طبقه باشد700 میلیون تومان است. چاره این واسطه برای خانواده هایی که قبر طبقاتی نمی خواهند هم خرید قبر های به ظاهر دو و سه طبقه، اما صاحب شدن همه آن است به وسیله یک وکالت محضری که به قدری گنگ توضیحش می دهد که از فهم خارج است.
با این حال واسطه اول همه این حرف ها را از بیخ و بن بی اساس می داند و می گوید مردم محله دیگر اجازه نمی دهند مرده ای در قبرستان خاک گردد، ولی واسطه دوم می گوید با این که زمین قبرستان وقفی است و برای همین کار وقف شده، اما چون نمی خواهیم گورستان از شرایط بکر و خلوت فعلی خارج گردد فقط به تعداد محدود قبر می فروشیم.
ماجرای قبر فروشی در گلندوک یک معمای چند مجهولی است، تقریبا مثل بقیه قبرستان ها که در آن قیمت ها بالاست و هر قبر یک سرمایه محسوب می گردد. اما در گورستان گلندوک به جز معمای قبر فروشی که حل نشده همچنان پابرجاست معمای دیگری وجود ندارد جز این حقیقت که زنده های دارا که یک عمر لاکچری زندگی نموده اند وقتی جان به جان آفرین تسلیم می نمایند باز همان زندگی لاکچری را ادامه می دهند؛ یک عمر عمودی و حالا تا ابد افقی.
منبع: فراروpariha.com: پریها: مجله اخبار، سرگرمی، ورزش، فال، پزشکی، سینما، هنر، گردشگری
andishemag.ir: مجله اندیشه | مجله خبری و تحلیل اندیشه، گردشگری، ورزشی و فناوری
estekhdamjadid.ir: استخدام جدید: مجله کسب و کار، استارتاپ های گردشگری