تا چه حد با بیمار همراهی کنم؟

به گزارش مجله سرگرمی، نزدیک شدن به بیمار خیلی خوب است، می تواند به او احساس اتکا و امنیت بدهد؛ ولی حل شدن در بیمار، و به جای او فکر و عمل کردن اصلاً خوب نیست. این کار، گرفتن توانایی زندگی از بیمار است، با این کار او احساس می نماید دارد

تا چه حد با بیمار همراهی کنم؟

نویسنده: عبدالحسین رفعتیان

نزدیک شدن به بیمار خیلی خوب است، می تواند به او احساس اتکا و امنیت بدهد؛ ولی حل شدن در بیمار، و به جای او فکر و عمل کردن اصلاً خوب نیست. این کار، گرفتن توانایی زندگی از بیمار است، با این کار او احساس می نماید دارد خودش را از دست می دهد و در دیگری گم می شود. به خصوص اگر بیمار مشکل حرکتی، یا بیانی داشته باشد. اطرافیان فکر می نمایند وقتی به جای بیمار پاسخ می دهند، به جای او آره یا نه می گویند و... دارند به او یاری می نمایند، اما باید بدانیم که بین ما و بیمار، مرزی هست، واقعاً با هم یکی نیستیم، با هم تفاوت داریم. باید بکوشیم تا آن جا که امکان پذیر است حوزه تسلط بیمار به زندگی اش را پایدار نگاه داریم. نباید گرفتار تله بهم ریختن مرزها شویم.

بیمار از نظر روانی در حالت وابستگی قرار می گیرد، به عقب بر می شود و انتظار یک کودک را پیدا می نماید. این شرایط در روان شناسی، بازگشت یا پس رفت نامیده می شود. این بازگشت به علت ناتوانی بیمار است نه این که خواست و نیازی ندارد و نمی تواند آن را ابراز کند. معمولاً اطرافیان ناتوانی محدود بیمار را به همه جنبه های زندگی او تعمیم می دهند و توانایی های دیگرش را نادیده می گیرند. فراموش می نمایند که خودِ بیمار می تواند خواست هایش را ابراز کند و برخی کارها را خودش انجام دهد.

بیمارداران باید بدانند که بیمار یک شخص کاملاً مستقل با احساسات و افکار فرق دارد. شاید موضوعی از نظر بیماردار خسته نماینده باشد، ولی بیمار از آن لذت ببرد. بیمارداران پیوسته باید به خودشان یادآوری نمایند که کسی که روبه روی آن ها نشسته، هنوز یک انسان کامل است، هنوز حق انتخاب و نظر دارد، هنوز خواست ها و ترجیح های خود را دارد، و نباید فکر نمایند الزاماً همان چیزی را حس می نمایند که او حس می نماید. اگر بیمار ترس دارد، علت نمی شود اطرافیان هم ترس داشته باشند، اگر بیماردار اضطراب دارد، علتی ندارد که بیمار هم حتماً اضطراب داشته باشد، اگر بیمار درد می کشد، قرار نیست که خانواده او هم درد بکشند.

بیمار به رغم همه ناتوانایی ها و از دست دادن موقعیت ها، با هر کدام از کارهایی که هنوز توان انجام دادن آن ها را دارد، به زندگی وصل است، هنوز حیطه و حوزه ای برای زندگی فردی خودش قائل است و احساسِ بودن و توانایی می نماید. هرگز نباید این احساس را مخدوش کرد و مرزها را درهم ریخت. به هم ریختن مرزها می تواند بسیار زیان آور باشد. اگر بیمار و بیماردار درهم حل وگُم بشوند، یعنی اگر بیماردار بگوید تو می ترسی، من هم می ترسم، تو درد داری من هم درد دارم، تو قرار است بمیری، پس من هم قرار است بمیرم، کار به جایی می کشد که امید به بهبود اوضاع از بین می رود و حاصلْ این است که بیماردار در درون سازوکارهای دفاعی ناخودآگاه می افتد و فراموش می نماید که باید محکم باشد و نترسد.

این وضع نه تنها عملکرد بیماردار را پایین می آورد، بلکه توانایی و تسلط خود بیمار را هم کم می نماید. خطرِ زیاد نزدیک شدن به بیمار این است که فاصله ای که اطرافیان باید از بیمار داشته باشند، کم می شود و حتی ممکن است از بین برود.

منبع مقاله :

رفعتیان، عبدالحسین؛ (1386)، همراهی نزدیکان در طول بیماری (چگونگی برخورد با بیماری های سخت درمان)، تهران: نشر قطره، چاپ دوم

cruisero.ir: کشتی کروز: سفری لوکس و در عین حال مقرون به صرفه به اقیانوس ها

ecods.ir: کد الکترونیک: مجله فناوری و گجت های هوشمند

منبع: راسخون
انتشار: 23 فروردین 1401 بروزرسانی: 23 فروردین 1401 گردآورنده: kurdeblog.ir شناسه مطلب: 161372

به "تا چه حد با بیمار همراهی کنم؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "تا چه حد با بیمار همراهی کنم؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید