نظریه امری سیاسی است و بُعدی رهایی بخش به تاریخ می دهد، خانه های مورخان از بحران تا نابهنجاری

به گزارش مجله سرگرمی، خبرنگاران- مینو میبدی: خانه های تاریخ را دو استاد دانشگاه، به نام های آنا گرین و کاتلین تروپ نوشته اند. وقتی که قرار می گردد بعد از هفت سال تدریس درس مقدماتی نظریه و تاریخ، در پی یک کتاب مرجع خوب و مفید و راهگشا برای دانشجویانشان باشند تا با رهیافتی انتقادی دست به مطالعه بزنند و در باب کنش تاریخی شان، درنگ و تأمل داشته باشند؛ هدف آنها این بود که مثال های برانگیزاننده ای از مکاتب مختلف تاریخی برای کلاس های درس خود فراهم آورند، اما در عمل و با جستجوی فراوان، با نبود چنین کتاب مرجع مفیدی در زبان انگلیسی روبه رو شدند و نهایتا تصمیم گرفتند خودشان آفریننده چنین اثری باشند. سال ها بعد هم یک استاد دانشگاه در ایران، دکتر بهزاد کریمی، با انگیزه هایی مشابه انگیزه های همکاران نیوزلندی اش، گرین و تروپ، به ترجمه این کتاب مبادرت ورزید تا یاری نموده باشد فضای آکادمیک تاریخ در ایران، بیش از پیش، از غلبه نگره های پوزیتیویستی رها گردد و به سمت نظریه، و کاربست آن در پژوهش تاریخی حرکت کند، کتابی که به تازگی و از سوی نشر مرکز به زیور طبع آراسته شده است، کتابی مهم در فهم تاریخ که دستمایه ای شده است تا با مترجمش به سخن بنشینیم، مترجم جوانی که جایی گفته است اهمیت ترجمه آثاری معطوف به نظریه در رشته تاریخ چنان پررنگ است که باید جریان های ترجمه ای پویایی همانند بیت الحکمه ها راه انداخت و از این رهگذر خلاء های تاریخی عدم مواجهه علمی با نظریه را در رشته تاریخ اندک اندک جبران کرد. کریمی در این تبادل نظر، افزون بر این، پیغام آور یک خبر نو در حوزه نشر کتاب هم بوده است؛ وی با اشاره به آنکه خانه های تاریخ که امروز در دستان ماست، ترجمه ای از ویراست اول این کتاب در سال 1999 میلادی است، نوید داده است که در صورت موافقت و همراهی نشر مرکز، ویراست دوم کتاب هم که محصول سال 2016 است، به زودی ترجمه و چاپ خواهد شد. کریمی در تکمیل این نوید چنین افزوده است که ویراست دوم کتاب، مطالب را به روز نموده و فصول جدیدی هم افزون بر فصول ویراست قبلی در بر دارد.

نظریه امری سیاسی است و بُعدی رهایی بخش به تاریخ می دهد، خانه های مورخان از بحران تا نابهنجاری

آقای دکتر کریمی شاید بد نباشد پیش از هر چیز از نام کتاب آغاز کنیم، نام کتاب، خانه های تاریخ، گویی یادآور نوعی مأواجویی، اسکان و استقرار است، تو گویی نویسندگان می خواهند امنیتی به گستره پهناور و بعضا لگام گسیخته تاریخ به نام دانشی فراگیر بدهند، آیا چنین است و اساساً این نام چرا برگزیده شده است؟

همان طور که شما اشاره کردید بله، تا مقدار ای همین طور است. نام کتاب، خانه های تاریخ، در ظاهر ارجاع دارد به اینکه هرکدام از مورخان، حال یا به صورت انفرادی یا به شکل گروهی، در خانه هایی که ساخته اند و مأوا دارند، به لحاظ فکری و نظری در حال پژوهش و فراوری فرهنگی در حوزه تاریخ هستند و به این صورت در واقع مورخان را به ساکنان یک مجموعه بزرگ مسکونی تشبیه نموده است که در درون خانه هایی سکونت دارند که حتما با توجه به سلایق و نظرات خودشان آنها را آراسته و چیدمان نموده اند، مورخانی که در امنیت این خانه ها، در حال پژوهش اند و در درون چارچوب های آن هاست که فعالیت هایشان را سامان می دهند و آثارشان را به جهان پژوهش و نقد و نشر ارائه می نمایند.

نویسندگان کتاب در پیش گفتاری که نوشته اند از ضعف دانشجویان تاریخ در تعامل با نظریه سخن گفته اند، و تأکید داشته اند که این موضوع برآیند آن است که دانشجویان تاریخ اغلب با آموزش های تاریخی تجربی روبه رو بوده اند، تجربه شما به نام یک استاد تاریخ از چنین واقعیتی در فضای آکادمیک ایران چیست؟

واقعیت آن است که این امر، امری است جهان شمول و طبیعتا ایران هم مستثنی از آن نیست، البته این مسئله، به مراتب در ایران در مقایسه با کشورهایی که خاستگاه این نظریات هستند پررنگ تر است. برای شرح و تبیین این شرایط به نظرم باید به ماهیت علم تاریخ یا معرفت تاریخی اشاره کنیم به این معنا که در نهایت، تاریخ، علمی است نظریه گریز. نظریه گریزی در این معرفت، نسبت به سایر علوم انسانی، مثلاً جامعه شناسی، بسیار بالاست، چرا که به هر حال از آنجایی که موضوع علم در دسترس قرار ندارد و ما با انبوهی از بازمانده های تاریخی مکتوب و غیرمکتوب روبرو هستیم به ناچار باید دست به توصیف گذشته از خلال این منابع بزنیم؛ یعنی اصولا تاریخ در درجه نخست توصیف آمیخته با تفسیر گذشته است. به زبان رساتر، ماهیت علم تاریخ، اولویت توصیف را ایجاب می نماید. به سخن دیگر، پایه و بنیاد این علم مبتنی بر توصیف است. طبیعی است که در این شرایط نظریه به حاشیه رانده می گردد، طبیعی به این معنا که این رویکرد کاملا منطقی ست و ناشی از ذات این معرفت است. در ایران هم چون آشنایی ها و آگاهی ها نسبت به نظریات متناسب و مفید تاریخی اندک است، می بینیم که توصیف مقدم بر نظریه است و نگاه معطوف به تجربه و تجربه گرایی و نظریات پوزیتیویستی، بر دانشگاه ها، پژوهشگاه ها و بر اذهان و افکار مورخان و پژوهشگران بیشتر حاکمیت دارد.

به نظر شما راه برون رفت از این بحران چیست؟ تغییرات بنیادی در نظام آموزش تاریخ؟ یا همین ترجمه ها که شاید تاثیرات درازمدت خود را بر اندیشه ورزی تاریخ بر جای گذارند؟

قبل از پاسخ به این پرسش باید متذکر بشوم که شاید استفاده از کلمه بحران برای عدم بهره برداری از نظریه در پژوهش های تاریخ کار درستی نباشد، البته این موضوع، بستگی به این دارد که از چه زاویه ای به این موضوع نگاه گردد. برخی از همکاران دانشگاهی ما معتقدند که شرایطی که در آن قرار داریم شرایط خوبی است و پژوهشگران تاریخ در حال فراوری آثار خوبی هستند و از رهگذر بر این باورند که مسئله ای در نظام آموزش و پژوهش تاریخ وجود ندارد و شرایط در مجموع، خوب است. در عین حال برخی هم ممکن است اعتقاد داشته باشند که شرایطی که در رشته تاریخ با آن روبرویم شرایط خوبی نیست همچنان که شرایط سایر رشته ها در حوزه علوم انسانی هم چنین است و تاریخ هم مستثنی از بحران نظام دانشگاهی در ایران نیست. به گمانم اگر نخواهیم بگوییم بحرانی وجود دارد، اما حتما شاهد یک شرایط نابهنجار در حوزه دانش، آموزش و پژوهش تاریخ هستیم، شاید بیشتر از این جهت که پژوهشگران ما اصولا فرصت پیدا نمی نمایند با نظریات کارآمد در حوزه های مختلف علم آشنا شوند. حال یا فرصت پیدا نمی نمایند یا سواد کافی و وافی برای استفاده از این نظریات را ندارند به این معنا که آموزش های لازم را در این راستا ندیده اند یا اینکه مسئله زبان و به تعبیر رساتر ضعف در فهم زبان های خارجی، مانع بزرگی برای استفاده از این نظریه ها شده است.

در این میان باید تصریح کنم که آنچه که خیلی مهم است آشنایی با این نظریات است نه استفاده از آنها. این دو مقوله را باید از هم جدا کرد، چون وقتی مثلا کسی دفاع می نماید از اینکه نظریه در تاریخ باید دیده بگردد یا با آن آشنایی حاصل گردد، این نگاه به میان می آید که منظور این است که حتما باید کارهای پژوهشی در چارچوب های نظری نوشته گردد. این نگره، در نگاه اول درست است، اما با توجه به شرایطی که ما در ایران در آن قرار داریم، تصور می کنم صرف آشنایی با این نظریات باعث می گردد ما نگاهمان را به تاریخ عوض کنیم و نسبت به تاریخ عمیق تر بیندیشیم. نظریه اصولا راهی به رهایی است، و بیش از هرچیز رهایی از قیود گذشته گرایانه پوزیتیویستی. نظریه یاری می نماید تا بتوانیم طرحی از دل تاریخ بیرون بکشیم برای امروز و آینده، و از این جهت حتما نظریه یک امر سیاسی است و بُعدی رهایی بخش به تاریخ می دهد و به نظر من یکی از مهم ترین کارهایی که باید انجام بگردد، ترجمه هایی است که بسیار مورد احتیاج است و خوشبختانه کتاب های فوق العاده خوبی هم برای ترجمه وجود دارد. اما در درجه دوم تقویت زبان یا زبان های خارجی هم مسئله مهمی است؛ چنانچه اشاره کردم دانش آموختگان ما در حوزه علوم انسانی عموماً متاسفانه به لحاظ زبانی دچار مشکل هستند و این امری است که باعث شده است که نتوانیم حتی از کتاب هایی که در اختیارمان است، استفاده کنیم. سویه پُراهمیت دیگر، ارتباط با مجامع دانشگاهی جهانی و بین المللی است.

ما متأسفانه در ایران اصولاً ارتباطی با دانشگاه های دیگر نداریم، اگر ارتباطی هم هست این ارتباطات مبتنی است بر آشنایی هایی که بین افراد یا در سفرها ایجاد می گردد یا در فضای مجازی. یعنی ما به نام دانشگاه تقریبا هیچ تبادل علمی با سایر دانشگاه ها نداریم. فراتر از این، حتی در خود ایران هم ما نمی دانیم در سایر گروه های تاریخ دانشگاه های کشور چه چیزی در حال رخ دادن است، تجربیات افراد را در اختیار نداریم، نمی توانیم با هم دست به یک تبادل علمی بزنیم. واقعیت این است که ما در ایران شاهد نوعی قبیله گرایی دانشگاهی هستیم که هر کسی از قلمرو خود محافظت می نماید و اجازه نمی دهد سایر قبایل به آن نزدیک بشوند؛ این موضوع به شدت به ما ضربه زده است. چه بسا کارهایی که منِ نوعی قرار است در حوزه نظریه در تاریخ انجام بدهم، پیش از این تا حدی صورت گرفته باشد، یا آگاهی هایی که در این حوزه من در پی آن هستم نزد کسانی باشد که در دو قدمی من باشند و من از آنها اطلاعی نداشته باشم. پس هم در حوزه تبادلات بین دانشگاهی در سطح کشور و هم در سپهر تبادلات بین المللی، ما دچار اشکالات جدی هستیم. به نظرم آموزش نظریه در دانشگاه خوب و ضروری است و تا جایی که می دانم ما هیچ واحد درسی مشخصی در این باره نداریم. اگر در سرفصل های مقطع کارشناسی و به ویژه کارشناسی ارشد، واحدهایی در حوزه نظریه و تاریخ تعریف گردد گام بسیار بلندی است برای آشنا کردن دانشجویان تاریخ با نظریات، همان کاری که این دو نویسنده کتاب کوشش نموده اند انجام دهند.

کتاب مجموعا مباحث مجذوب کننده زیادی دارد اما یکی از فصول مجذوب کننده آن، درباره تاریخ شفاهی است، نویسندگان در مقدمه این فصل تصریح نموده اند که تاریخ شفاهی را اغلب نوعی روش شناسی دانسته اند و نه نظریه؛ و افزوده اند که حساسیت هایی درباره صحت و سقم داده های جمع آوری شده از این راه وجود دارد، نظر شما به نام دانش آموخته تاریخ که مدتی است در کرسی ایران شناسی تدریس می کنید و در این حوزه شاید بیش از تاریخ لزوم مراجعه به تاریخ شفاهی مطرح باشد، درباره این شبهات چیست؟ آیا مراجعه به حافظه آدم ها در ثبت تاریخ به همکاری میان رشته ای با روانشناسی احتیاج دارد و اساسا چنین تعاملی امکان پذیر و موفقت آمیز است؟

تاریخ شفاهی در میان مباحث تاریخی، بحث جدیدی است که هنوز اندیشه ورزان فرصت ننموده اند درباره آن همانند سایر حوزه های فکری، به قدر کافی نظریه فراوری نمایند. البته آثاری در این زمینه نوشته و حتی ترجمه هم شده است، ولی ماهیت منابع تاریخ شفاهی به صورتی است که هرچه بیشتر احتیاط ها و ملاحظات را نزد مورخان جهت استفاده از اطلاعات استخراج شده از آنها افزایش داده است. باید گفت مرز بسیار باریکی بین نظریه تاریخ شفاهی و نظریه های روان شناسانه وجود دارد به این معنا که به هر حال ما با افرادی سر و کار داریم که باید به ذهنیت آنها دست پیدا کنیم و بعلاوه سوابق و سلایق آنها را بشناسیم. از این منظر، شاید در نگاه اول کاری که ما در نقد درونی و بیرونی با منابع مکتوب انجام می دهیم تا مقدار ای با روبروه ما با منابع شفاهی شباهت داشته باشد، ولی واقعیت این است که در این جا موضوع بسیار پیچیده تر و دشوارتر است. طبیعی است که ما در این حوزه احتیاط ها و تأملاتی را از سوی مورخان ببینیم. این ملاحظات در حقیقت، برخاسته از آن نگاه ارجاع گرایانه به تاریخ یا داده باورانه است که در چارچوب آن همیشه مورخان در پی داده یا فاکت هستند.

از این زاویه، این ملاحظات احتیاط آمیز امری منطقی به نظر می رسد چرا که مورخان کوشش می نمایند حتی الامکان به کنه واقعیت دست پیدا نمایند و طبیعی ست که انسان های روایتگری که هر لحظه ممکن است روایت خودشان را بر اساس سائقه های روانی، گرایش های فکری، سیاسی یا مالی، و نوع نگرشی که نسبت به جهان دارند، تغییر بدهند، از سوی مورخان به دیده تردید نگریسته شوند. در هر حال نمی گردد گفت تاریخ شفاهی یک نظریه است، ولی نظریاتی پیرامون آن در حال فراوری شدن است به ویژه در حوزه حافظه و خاطره که تنه به تنه نظریات روان شناسی می زند، علی الخصوص از این حیث که این نظریات از جمله شامل پرسش ها و چالش هایی درباره چیستی حافظه و خاطره و مقدار قابل اطمینان بودن آنها یا شرایط تغییر این دو است. حافظه، خاطره، فراموشی و سکوت، همه اینها اجزای مهمی از نظریه تاریخ شفاهی است که کم کم در حال فراوری و فربه شدن هستند و ما می بینیم که تاریخ شفاهی دارد نظریه یا نظریاتی هم پیدا می نماید.

به نام پرسش آخر اگر نکته ای در تبیین اهمیت کتاب ارزشمندی که ترجمه نموده اید، به ذهنتان می رسد بگویید.

گفتنی ها تا مقدار زیادی گفته شد؛ اما در جمع بندی باید بگویم من بر این باورم که این کتاب و کتاب های مشابه این کتاب باید به دستنامه یا کتاب بالینی مورخان و پژوهشگران تاریخ تبدیل گردد؛ به این معنا که مورخان و پژوهشگران عرصه تاریخ آشنایی هایی حداقلی نسبت به نظریاتی پیدا نمایند که به آنها یاری می نماید تاریخ را عمیق تر و دقیق تر ببینند و افزون بر این، تاریخ را پایه ای برای ارائه طرح هایی مفید و سازنده برای امروز و آینده قرار دهند، از این جنبه، این کتاب می تواند اهمیتی دوچندان بیابد.

dorezamin.com: دور زمین | سفر به دور زمین هیچوقت اینقدر آسون نبوده! تور ارزان، تور لحظه آخری، اروپا، تور تایلند، تور مالزی، تور دبی، تور ترکیه

منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران
انتشار: 2 آذر 1400 بروزرسانی: 2 آذر 1400 گردآورنده: kurdeblog.ir شناسه مطلب: 159482

به "نظریه امری سیاسی است و بُعدی رهایی بخش به تاریخ می دهد، خانه های مورخان از بحران تا نابهنجاری" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "نظریه امری سیاسی است و بُعدی رهایی بخش به تاریخ می دهد، خانه های مورخان از بحران تا نابهنجاری"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید