بچه ها چه تصوری از مهاجرت دارند؟

به گزارش مجله سرگرمی، مهاجرت یک امر انتزاعی است و بچه ها تا پیش از هفت سالگی، هنوز تفکرشان قوام پیدا نکرده و بیشتر، تفکر شهودی دارند؛ بنابراین در این سن نمی توانیم بگوییم بچه ها متوجه موضوع مهاجرت شده اند.

بچه ها چه تصوری از مهاجرت دارند؟

مجید احمدی نیا| آقا شما که زبانت خوبه، چرا نمی ری؟، آقا، می شه هفته بعد امتحان نگیرین، ما داریم می ریم کانادا.، آقا، امیرسام رفته کانادا، دیگه برنمی گرده، خوش به حالش! این ها فقط چند جمله از زبان شاگرد های دبستانی من است که یا رؤیای مهاجرت دارند یا حسرتش را می خورند.

انگار دیگر هیچ کاری برای انجام دادن در این کشور ندارند و هیچ راهی هم جز رفتن باقی نمانده است. مدام، به دوست، همسایه، همکلاسی یا فامیل های شان نگاه می نمایند و در سرشان علامت های سؤال بزرگی می چرخد؛ چرا پارسا دارد می رود؟ چرا دایی و خانواده اش برنمی گردند؟ چرا ما از این جا نمی رویم؟ چرا... چرا... چرا...؟

کدام کودک می تواند بدرستی برای آینده اش تصمیم بگیرد؟ والدین در این آشوب ذهنی فرزندان چه نقشی دارند؟ آیا ناامید کردن نسل آینده از وطن و دل بستن به آرمانشهری نامعلوم کار درستی است؟ اگر قرار بر مهاجرت است، حتماً باید کودک 9 ساله خود را هم در جریان جزئیات این پروسه قرار دهیم و آشفتگی های ذهنی اش را بیشتر کنیم؟

مانی قرار است چند ماه دیگر که کار های اداری مهاجرت خانواده اش انجام شد، به کانادا برود. با خودم فکر می کنم یک کودک دوازده ساله چه درک و تصوری از مهاجرت دارد؟ از ایران و کانادا چه چیزی می داند که می گوید زندگی در آن جا بهتر است و می خواهد زودتر به این کشور برسد؟

رادمهر، دانش آموز دیگرم از زیبایی های ویلای شان در ترکیه می گوید. بقیه بچه ها هم با تعجب از او سؤال می نمایند و زیر لب می گویند خوش به حالش. از او می پرسم تا حالا به ترکیه و ویلای زیبای شان رفته؟ می گوید: نه. بابام رفته و عکس گرفته. بچه های کلاس هم برای اینکه کم نیاورند، از ویلا های خیالی شان در شمال ایران و ترکیه و دوبی می گویند. در چشم های شان آمیزه ای از حسرت و اندوه می بینم، شاید هم بغض و خشم.

بیشتر شاگردهایم که از کلاس اول تا ششم هستند، به نحوی درباره مهاجرت حرف می زنند و خیلی پیش می آید که در کلاس، از من بپرسند چرا مهاجرت نمی کنم و دلیل نرفتنم چیست؟ انگار حرف های خودشان نیست، مثل سهند: هر کی عقل داره، باید جمع کنه بره. آقا، می خوای بمونی چکار کنی؟ گاهی سکوت می کنم و گاهی شرح می دهم که لزومی ندارد همه از ایران بروند و هرچقدر سن آدم، بالاتر می رود، رفتن و مهاجرت هم برایش سخت تر می گردد.

پارسا سال گذشته شاگردم بود. هدف او از الان این است که برای دانشگاه به اسپانیا برود. می گوید: دانشگاه های اینجا خوب نیست. می خوام جراح چشم بشم. بعدش برمی گردم ایران. عموم اون جاست، پیش شون می مونم. می پرسم آیا چیزی در ایران هست که آن را دوست نداشته باشی؟

می گوید: نه! همه چی اینجا خوبه، مسئله ای ندارم.

دکتر سهیل رحیمی، روانشناس و عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران در این باره می گوید: مهاجرت یک امر انتزاعی است و بچه ها تا پیش از هفت سالگی، هنوز تفکرشان قوام پیدا ننموده و بیشتر، تفکر شهودی دارند؛ بنابراین در این سن نمی توانیم بگوییم بچه ها متوجه موضوع مهاجرت شده اند.

اما از حدود هفت سالگی که با ورود به مدرسه، با اجتماع وسیع تری نسبت به خانواده روبه رو می شوند، تفکرات شان کم کم به تفکرات عینی تبدیل می گردد، ولی هنوز چندان به انتزاع نرسیده اند و به آن چیزی که می بینند، فکر می نمایند. گام های اولیه برای انتزاع از کلاس چهارم یا پنجم دبستان به بعد آغاز می گردد. در این سن بیشتر توجه کودک به صحبت های دیگران است و از لحاظ بصری مسائلی را می بیند و به آن ها فکر می نماید.

وی در ادامه به تأثیر شبکه های ماهواره ای اشاره می نماید و می گوید: طبق آمار های مختلف، 70 درصد خانواده های ایرانی ماهواره دارند و خواه ناخواه در این شبکه ها تصاویری دلپذیر از زندگی در کشور های دیگر نشان داده می گردد که برای کودک، جذابیت بصری دارد.

این همان تفکر عینی است. کودک تصویری را می بیند، از آن خوشش می آید و می پرسد ما می رویم؟ نمی رویم؟ چرا نمی رویم و خانواده ها روی این موضوع مانور می دهند که بله باید برویم یا خوش به حال کسی که رفته. طبق آماری که سال 96 مرکز مطالعات آمار و اطلاعات راهبردی وزارت کار اعلام نموده است، 50 درصد مهاجرت ها در داخل ایران، به خاطر پیروی از خانواده بوده است که ما این را در قسمت خارج از کشور هم دقیقاً داریم.

رحیمی اعتقاد دارد: از حدود سن نوجوانی به بعد، وارد تفکرات انتزاعی می شویم. یعنی خود کودک تصمیم می گیرد، خودش فکر می نماید که آیا اگر بروم خوب است یا نه؟ این هم البته بستگی به تجاربی دارد که از دور و بر پیدا می نماید. به هرحال کودک یا نوجوان، باز هم آن درک عمیق از مهاجرت را ندارد.

رحیمی می گوید: در سنین کودکی، ارتباطات اجتماعی ما خیلی محدود است و به مرور زمان این ارتباطات گسترده تر می گردد. وقتی کودک دارد آرام آرام با بستر اجتماع، آشنا می گردد و ناگهان بستر اجتماع را تغییر می دهند، آن ارتباط به طور کامل و جدی شکل نمی گیرد. مسأله بعدی این است که کودک از نظر زبانی هنوز قوی نشده و هنوز به زبان مادری مسلط نشده است که باید زبان بیگانه ای را یاد بگیرد.

بعد از مهاجرت، بعضی والدین، تمام سعی شان بر این است که کودک در خانه، فارسی صحبت کند، عاشق غذای ایرانی و پای بند به آداب و رسوم و سنت های ایرانی باشد. این مسأله باعث ایجاد دوگانگی در ذهن و رفتار کودک می گردد. کودک، دائماً در تعارض و دوگانگی عمل می نماید و احساس در خلأ بودن به او دست می دهد.

پس یا باید آنقدر از لحاظ فکری به بلوغ رسیده باشد که با آگاهی کامل مهاجرت را انتخاب کند و بتواند تعادلی بین فرهنگ کشور های مبدأ و مقصد ایجاد کند، که خیلی سخت است و حتی در بزرگسالان هم منجر به انزوا می گردد یا اینکه خیلی زود، مثلاً پیش از یک سالگی مهاجرت اتفاق بیفتد که دائماً بین دو جهان، در نوسان نباشد.

بردیا تا سه سالگی تهران بوده و بعد همراه خانواده به ایتالیا مهاجرت نموده و حالا دوباره به ایران برگشته است. پدرش از صبح تا عصر، مشغول کار در شرکت بازرگانی خود است و مادرش هم از طرف همان شرکت، چند هفته ای می گردد که به مأموریت کاری رفته است.

با پدرش امین در لابی مهدکودک جدید پسرش قرار گذاشته ام. بردیا هر روز صبح با غصه به این مهد می آید و با گریه می گوید: بدم می آد، بریم، برگردیم. پدرش می گوید: نمی دونم بالاخره مهد قبلیش که ایران بود رو می خواد یا ایتالیا رو؟ با عصبانیت به بردیا نگاه می نماید و می گوید: این جا هم بین المللیه، بهترین مدرسه تهرانه. چی می خوای دیگه؟

یکی از پرسنل مهد، بردیا را با خودش می برد. روانشناس مدرسه می آید و با امین صحبت می نماید. می گوید: بردیا جان دچار اضطراب جدایی و ترس از دست دادن شده است. راه حلش هم این است که تا مدتی به سفر های طولانی نروید و دوباره مهاجرت نکنید، مادرش هم باید زودتر از سفر برگردد. محل سکونت و تحصیل و قرار دریافت کودک را هم این قدر با فاصله های کم، عوض نکنید.

دکتر سهیل رحیمی می گوید: در حوزه بیماری های روانی کودک، خیلی شایع است که اعتراض کودک، به وسیله عوارض جسمانی بیان می گردد، چون هنوز کودک از لحاظ واژگان به آن سطح نرسیده است که اعتراضش را مثل یک بزرگسال بیان کند. در تمام محدودیت های عاطفی در بچه ها، شاهد این بیماری ها هستیم.

مثلاً دل پیچه که خیلی بین بچه ها دبستانی، مخصوصاً کلاس اول و دوم، در مدرسه مشاهده می گردد در اصل، استرس و اضطرابی است که به هر دلیلی به کودک وارد شده و کودک یا نمی تواند یا می ترسد که آن را بیان کند.

دوباره یاد شاگرد های خودم می افتم که یا از مهاجرت قریب الوقوع شان حرف می زنند یا حسرت دوستان شان را می خورند که قرار است بزودی از ایران بروند. به خودمان فکر می کنم که رؤیای کودکی را از بچه ها گرفته ایم و آرمانشهر دیگری را که مطلوب خودمان یا برآیند ناکامی های خودمان است، برای او ترسیم نموده ایم.

اگر به هر دلیلی نتوانسته ایم فردای بهتری بسازیم، امروز تمام لحظات بچه ها مان را به آتش می کشیم. هرگز به آشوبی که در دل کودک دبستانی می اندازیم فکر نمی کنیم و می خواهیم او را از همان سن با واقعیت های تلخ جهان آشنا کنیم. ما در نهایت، کودکی تربیت می کنیم که پر از آرزوی رفتن است کودکی که هرگز کودکی نمی نماید. مثل خود ما. کاش به جای رفتن، دلیلی برای ماندن پیدا می کردیم...

منبع: روزنامه ایران

euroro.ir: تور اروپا ارزان قیمت، تور ایتالیا، تور فرانسه، تور اسپانیا

faceraz.ir: فیس راز | گفتگو و همدلی راه حل رفع همه مشکلات

foroshgahak.ir: فروشگاه کوچک | مجله آموزشی سیستم های مدیریت فروش

منبع: فرادید
انتشار: 23 فروردین 1401 بروزرسانی: 23 فروردین 1401 گردآورنده: kurdeblog.ir شناسه مطلب: 41942

به "بچه ها چه تصوری از مهاجرت دارند؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "بچه ها چه تصوری از مهاجرت دارند؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید