شرایط امروز شیلی، حاصل استعمار و اقتصاد نئولیبرال فریدمنی است

به گزارش مجله سرگرمی، ناصر فکوهی، استاد دانشگاه تهران گفت: شرایط امروز شیلی مستقیماً حاصل تمایل پیوسته آمریکا به حفظ آمریکای لاتین به مثابه مستعمره و حیاط خلوت خود و سیاست های مالی نئولیبرالی فریدمنی است.

شرایط امروز شیلی، حاصل استعمار و اقتصاد نئولیبرال فریدمنی است

به گزارش گروه رسانه های خبرنگاران، شیلی در هفته های اخیر شاهد تظاهرات میلیون ها نفر از مردم این کشور بوده است که از سیاست های دولت لیبرال به ستوه آمده اند، اما این تجمعات میلیون نفری در شیلی برخلاف تجمعات چندهزار نفری عراق در رسانه های غربی مورد سانسور واقع شد در حالی که تظاهرات میلیونیِ اخیر مردم شیلی، یکی از بزرگترین تظاهرات در دهه های اخیر این کشور محسوب می گردد، رسانه های جریان غالب جهانی ترجیح می دهد تمام وقت، به انعکاس شورش های خیابانی عراق بپردازند. این تظاهرات در اعتراض به سیاست های اقتصادی نئولیبرالی است که سال هاست در این کشور حاکمیت دارد. شیلی محل تولد و اولین جایی از جهان بود که نئولیبرالیسم در آن به اجرا گذاشته شد.

دو سال بعد از کودتای آگوستو پینوشه، وی دست به اصلاحاتی زد که توسط یک تیم اقتصادی طراحی شده بود که در آمریکا تحت نظر میلتون فریدمن نظریه پرداز نئولیبرالیسم، تحصیل نموده بودند. آن ها در شیلی با عنوان پسرهای شیکاگو شناخته می شدند. با حاکمیت پسران شیکاگو، شیلی از اقتصادی درونگرا به اقتصادی آزادسازی شده و ادغام شده در اقتصاد جهان تبدیل شد که نیروهای بازار برای راهنمایی بیشتر تصمیمات اقتصادی، آزاد گذاشته شده بودند. میلتون فریدمن دو سال پس از کودتا در 1975 با پینوشه دیدار کرد و ژنرال از او خواست در نامه ای نظرش را راجع به اقتصاد شیلی بنویسد. میلتون فریدمن برای توصیف اقتصاد شیلی در زمان پینوشه از ترکیب معجزه شیلی استفاده کرد .

آنچه امروز مردم شیلی به آن اعتراض می نمایند نتیجه سال ها حاکمیت نظریات میلتون فریدمن بر این کشور است. در حال حاضر در شیلی 30 درصد از ثروت در اختیار فقط یک درصد از مردم واقع شده است. شیلی از نظر میزان نابرابری در منطقه به اتفاق برزیل در صندلی اول واقع شده است. فرجام اعتراضات شیلی در هفته های اخیر این بود که همه پرسی در خصوص قانون اساسی جدید برگزار گردد که این امر در فروکش کردن اعتراضات موثر بود. تحت این همه پرسی از مردم شیلی پرسیده خواهد شد که آیا ایده ایجاد قانون اساسی جدید را می پذیرند یا خیر. پس از هفته ها اعتراض و تظاهرات خشونت بار، اکثر نظرسنجی ها نشان می دهد که جنبش اعتراضی شیلی از حمایت 75 درصد از مردم این کشور برخوردار است .

در تبادل نظر با ناصر فکوهی، استاد انسان شناسی دانشگاه تهران و مدیر موسسه انسان شناسی و فرهنگ، به آنالیز تأثیرات نئولیبرالیسم بر کشور شیلی و همچنین تحلیل شرایط ایران در مواجهه با اقتصاد نئولیبرالی نشستیم؛

شیلی غالباً به عنوان الگوی پیروزیت اقتصادی در آمریکای لاتین معرفی می گردد. شیلی اولین کشوری است که دستورالعمل های دکترین نئولیبرالیِ تجویزشده ازسوی مکتب شیکاگو در آن به کار بسته شد. در چنین بافت و زمینه ای، خیزش فعلی را چگونه باید شرح داد؟ آیا می توان خیزش مردمی فعلی را نتیجه چهل سال سیاست های نئولیبرالی دانست؟

موقعیت شیلی و سایر کشورهای آمریکای لاتین را متأسفانه باید تا حد زیادی در چارچوب سیاست های ژئوپلتیک آمریکا به مثابه یکی از دو قدرت اقتصادی بزرگ جهان کنونی (در کنار چین) ارزیابی کرد. این شرایطی است که از پس از جنگ جهانی دوم به تدریج تا امروز به وجود آمده است. شرایطی که کینز نسبت به آن هشدار می داد: جهانی به شدت پولی شده، در یک اقتصاد بازار بدون محدودیت و نئولیبرالی بر پایه اقتصاد جهانی پول و دلار-محور، با یک قدرت سیاسی - اقتصادی بزرگ که مردم آن بسیار بالاتر از سطح اقتصادی کشور خود و برغم یک اقتصادی نابرابرگرا، با یک سطح زندگی نسبتا بالا به حیات خود ادامه می دهند.

آمریکا در نقاط حساسی از جهان، سیاستی به شدت ضد دموکراتیک دارد که این امر را ما دستکم در سه منطقه آسیای جنوب شرقی، خاور میانه و آمریکای لاتین می بینیم

این شرایط آمریکا در نیم قرن گذشته بوده، کشوری که بر اساس قرض های خارجی عظیم که به دلار هستند، چنان قدرت نظامی خود را گسترش داده که هیچ ضعف اقتصادی ای نتواند ارزش پولش را کاهش دهد، اما ما به ازای این امر، آن بوده که در نقاط حساسی از جهان، سیاستی به شدت ضد دموکراتیک را پیش بگیرد. این امر را ما دستکم در سه منطقه آسیای جنوب شرقی، خاور میانه و آمریکای لاتین می بینیم. در هر سه منطقه آمریکا از دوران جنگ سرد که روسیه تنها قدرت مقابلش بود، تا امروز که چین قدرت اقتصادی بزرگی در برابرش است و روسیه در حال تبدیل شدن به یک بازوی نظامی برای چین، همیشه با وحشتی پارانویایی از روی کار آمدن حکومت های دموکراتیک جلوگیری نموده و برای این کار آماده بوده خشونت آمیزترین رژیم ها و بدترین اشکال سرکوب را بپذیرد و نادیده بگیرد؛ کودتا علیه دولت دموکراتیک دکتر مصدق در ایران در 1953 و روی کار آوردن یک دیکتاتور نظامی در ایران، تجربه کودتا و دیکتاتوری سوهارتو در اندونزی در 1965 و تجربه حکومت های نظامی در آمریکای لاتین که دولت های قانونی را در دهه 1970 سرنگون کردند، معدودی از نمونه های بسیار این سیاست آمریکا هستند.

اصولا چندان امکانی برای دموکراسی سیاسی و عدالت اقتصادی در مناطق حساس و ژئوپلیتیک که در آن ها آمریکا باید قدرت نظامی خود را به کرسی می نشاند یا بنشاند وجود ندارد، از این رو موقعیت کنونی شیلی را باید میراثی از این سیاست دانست و نه تنها حاصل اجرای یک رویکرد اقتصادی لیبرالی و سپس نئولیبرالی

بنابراین سیاست، اصولاً چندان امکانی برای دموکراسی سیاسی و عدالت اقتصادی در مناطق حساس و ژئوپلیتیک که در آن ها آمریکا باید قدرت نظامی خود را به کرسی می نشاند یا بنشاند وجود ندارد. هم از این رو موقعیت کنونی شیلی را باید میراثی از این سیاست دانست و نه تنها حاصل اجرای یک رویکرد اقتصادی لیبرالی و سپس نئولیبرالی.

بنابراین باید در نظر داشته باشیم که چرخه معیوب سیاست نظامی گرای آمریکا و تأمین موقعیت طبقه متوسط این کشور بر اساس ضمانت نظامی دلار به مثابه پول جهان از مهم ترین عواملی است که در طول نیم قرن اخیر این کشور را به تشویق سیاست های نئولیبرالی در همه جای جهان کشانده، زیرا این باور، شاید درست، وجود دارد که در کوتاه و میان مدت، دیکتاتوری ها، حکومت های دزدسالار و پوپولیستی راست گرا و فاسد، با سیاست نئولیبرالی برغم تنش هایی که به دلیل نابرابری های اقتصادی - اجتماعی در جوامع خود ایجاد می نمایند، بهتر می توانند با سیاست های نظامی گرا و اشغال عملی جهان و تعادل شنماینده کنونی آن با یک چین قدرتمند اقتصادی و یک روسیه ضعیف اقتصادی، اما قدرتمند نظامی و یک اروپای عملاً وابسته به قدرت آمریکا، سازگار باشند تا رشد نظام های دموکراتیک ولو سوسیال دموکرات روی مدل اروپایی.

درباره شیلی مسئله به صورت قاره ای مطرح است و پیشینه آن بیشتر از سایر نقاط جهان است و از ابتدای قرن آمریکا بر آن بوده و هست که آمریکای لاتین را حیاط خلوت خود بداند. در نتیجه عملاً هربار حکومت های چپ گرا یا حتی دموکراتیک هوادار عدالت اجتماعی بر سرکار آمده اند به صورت های مختلف آن ها را تخریب نموده است و این به دلیل شنمایندگی و عدم رشد عمومی قاره ممکن بوده است. این همان اتفاقی است که در سال 1970 در شیلی نیز افتاد. حکومت سالوادور آلنده، اصلاحات اقتصادی عدالت جویانه ای را شروع کرد، اما ابزارهای لازم برای کنترل موقعیت را نداشت و به همین جهت به سرعت به سوی به هم ریختگی اقتصادی و نارضایتی اقشار به ویژه طبقه متوسط پیش رفت که به شدت از طرف آمریکا تقویت شدند و زمینه را برای کودتای 1973 نظامیان به سرکردگی پینوشه آماده ساختند.

پینوشه با کودتایی آمریکایی که این کشور هرگز مسئولیت خود را در آن نپذیرفت، به قدرت رسید، اما بر خلاف تصور احزاب و سیاستمداران سوسیال مسیحی و راست معتدل، نه فقط خشونتی بی نهایت هولناک به کار برد، بلکه ابداً حاضر نشد به عنوان یک عامل گذار سریع به حکومت راست متعارف در شیلی گردد. برعکس، خود تصمیم گرفت سیاست های اقتصادی مکتب شیکاگو یا همان بچه های شیکاگو ( Chicago Boys ) معروف میلتون فریدمن را اجرا کند.

بدین ترتیب پینوشه یک سال به مثابه دیکتاتور رسمی تا 1974 ، سپس 15 سال به عنوان رئیس جمهور (تا 1990) ، 8 سال به عنوان فرمانده کل نیروهای نظامی (تا 1998) و مابقی عمر را از طریق نفوذ خود تا 2006 در شیلی حاکم و سیاست های نئولیبرالی را راهنمایی می کرد یا به شدت زیر حمایتش بودند. هر چند ریاست جمهوری خانم میشل بشلت در دو دوره 4 ساله (از 2006 تا 2010 و از 2014 تا 2018) همراه با شروع گروهی از اصلاحات اقتصادی برای بازگرداندن این کشور به موقعیتی متعارف انجام گرفت، اما وی هرگز فرصت آن را نیافت که برای تثبیت موقعیت جامعه خود اقدامی عملی انجام دهد و رییس جمهور میلیاردر شیلیایی (که ثروتش به بیش از دو میلیارد دلار تخمین زده می گردد) از 2010 تا 2014 و سپس از 2018 تا امروز، بار دیگر شیلی را به زیر سیاست های نئولیبرالی بانک جهانی کشاند که نتیجه اش را امروز شاهدیم.

شرایط امروز شیلی مستقیما به دو عامل بستگی دارد: یکی تمایل دراز مدت و پیوسته آمریکا به حفظ آمریکای لاتین به مثابه حیاط خلوت و قاره ای که زیر سلطه شبه استعماری اش باقی بماند، و دوم، سیاست های اقتصادی نئولیبرالی فریدمنی که از زمان کودتا تا امروز ادامه داشته است

بنابراین شرایط امروز شیلی به نظر من مستقیماً به دو عامل بستگی دارد: یکی تمایل دراز مدت و پیوسته آمریکا به حفظ آمریکای لاتین به مثابه حیاط خلوت و قاره ای که زیر سلطه شبه استعماری اش باقی بماند و دوم، سیاست های اقتصادی نئولیبرالی فریدمنی که از زمان کودتا تا امروز عملاً جز توقف کوتاهی ( 8 سال در 50 سال گذشته) در آن ها مشاهده نشده است.

نئولیبرالیسم چه پیامدهایی برای شیلی و کشورهایی از این دست داشته است؟ با توجه به اینکه در ایران در دوره سازندگی و همچنین در سال های اخیر این سیاست های نئولیبرالی پیگیری شد، آیا می توان شرایط اقتصادی امروز کشور را نتیجه اجرای این سیاست ها دانست؟

ابتدا باید یک بار دیگر بر تفاوت سیاست های اقتصاد مبتنی بر بازار، اما انسان- محور و امروز شاید بتوان گفت انسان- طبیعت - محور (که آن ها را می توان همچون در آمریکا لیبرال خواند) و نئولیبرالیسم که در آمریکا عمدتاً به آن نیو کانسرواتیسم یا نیوکان گفته می گردد، تأکید کرد. سیاست های اقتصادی لیبرالی امروز عمدتاً در کشورهای اسکاندیناوی و تا اندازه ای در اروپای غربی حاکم هستند و در آمریکا نیز حزب دموکرات (به ویژه جناح های مترقی آن) و گروه های مستقل و متمایل به چپ از آن دفاع می نمایند. در این سیاست، هر چند از بازار به مثابه محور مهم رشد و توسعه اقتصادی دفاع می گردد، دغدغه اساسی به خدمت در آوردن اقتصاد برای رفاه انسان ها، ایجاد توسعه متوازن در هر کشور و در میان کشورهای مختلف جهان، مبارزه با فقر و ایجاد حقوق اقتصادی دموکراتیک در کنار دموکراسی سیاسی در تمام جهان و از میان بردن تبعیض ها است.

در برابر این رویکرد، اقتصاد نئولیبرالی که در آمریکا از طریق حزب جمهوری خواه و فاشیست ها (ملی گرایان سفید)( white nationalist ) حمایت می گردد را داریم که هوادار نوعی داروینیسم اقتصادی، آزادی مطلق و بدون کنترل اقتصاد بازار و رها کردن فقرا و فرودستان به حال خودشان است. این رویکرد اقتصادی البته با روینمودهای ضد دموکراتیک و پوپولیستی و دیکتاتورمنشانه و مافیایی و فاسد در سراسر جهان پیوند خورده است. ترامپیسم را امروز یکی از اشکال حاد این نئولیبرالیسم پوپولیستی به حساب می آورند که پس از ترامپ در اروپای شرق و غربی و آمریکای لاتین (برزیل، شیلی، لهستان، مجارستان، ایتالیا و...) و سایر نقاط جهان نیز ظاهر شد.

حاصل غلبه نئولیبرالیسم از لحاظ اقتصادی در جهان همانگونه که کینز پیش بینی می کرد؛ اغتشاش بزرگ اقتصادی، افزایش شدید نابرابری های اقتصادی چه در کشورهای توسعه یافته و چه میان این کشورها و سایر کشورهای جهان، کوچک شدن طبقه متوسط اقتصادی و از لحاظ سیاسی تضعیف دموکراسی و رشد و قدرت دریافت رادیکالیسم ها و گرایش های پوپولیستی و تندرو، ملی گرایی های افراطی، نژادپرستی و دیکتاتوری ها و خشونت های قومی و ضد اقلیت ها در تمام جهان است

نئولیبرالیسم از پس از جنگ جهانی دوم رفته رفته و با حرکتی آرام که از سال های دهه 1990 شدت گرفت، در تقریباً همه کشورهای توسعه یافته غالب شد و کشورهای در حال توسعه را نیز از طریق دو ابزار اصلی صندوق بین المللی پول و بانک جهانی وادار کرد که از آن تبعیت نمایند. حاصل غلبه نولیبرالیسم از لحاظ اقتصادی در جهان همانگونه که کینز پیش بینی می کرد؛ اغتشاش بزرگ اقتصادی، افزایش شدید نابرابری های اقتصادی چه در کشورهای توسعه یافته و چه میان این کشورها و سایر کشورهای جهان، کوچک شدن طبقه متوسط اقتصادی و از لحاظ سیاسی تضعیف دموکراسی و رشد و قدرت دریافت رادیکالیسم و گرایش های پوپولیستی و تندرو، ملی گرایی های افراطی، نژادپرستی و دیکتاتوری ها و خشونت های قومی و ضد اقلیت ها در تمام جهان است.

در ایران نیز شرایط به همین گونه بوده یعنی از دهه 1370 با رشد نئولیبرالیسم رفته رفته شاهد یورش گسترده به تمام دستاوردهای انقلاب و تخریب سیستماتیک گروه های درآمدی متوسط و تبعات منفی دیگر نئولیبرالیسم بوده ایم که ملی گرایی های نژادپرستانه مرکزگرا از یک سو و ملی گرایی های قوم گرایانه و تندروی محلی از سوی دیگر، رودرروی یکدیگر شدت گرفته اند و کشور را با خطرات جدید و واقعی روبرو نموده اند.

به نظر شما فرجام نئولیبرالیسم ایرانی چه خواهد بود و چه آینده ای در صورت پیگیری این سیاست ها برای ما قابل تصور است؟ و چه راه برون رفتی برای این شرایط می توان ترسیم کرد؟

به نظر من نئولیبرالیسم چه در ایران و چه در جهان سرنوشت یکسانی خواهند داشت: ما این سرنوشت را در یک گستره می توانیم ببینیم با سناریوهای بی شمار که در دو سویش از یک طرفش یا تخریب کامل و نابودی نظام های اقتصادی - اجتماعی و سیاسی در پهنه های کوچک و بزرگ واقع شده است(نظیر تخریب کشورهایی مثل عراق و افغانستان و سوریه در خاور میانه) یا مافیایی شدن کامل نظام های سیاسی و پیوند خوردن آن ها با مافیای جهانی یعنی به خدمت در آمدن دولت- ملت ها زیر سلطه مافیاها و شرکت های چندملیتی (نظیر آنچه در کشورهای منطقه قفقاز، تا حدی در اروپای شرقی و آسیای جنوب شرقی و تا حدی در ترکیه می بینیم). این یک سوی حاد گستره ای است که می تواند نتیجه نئولیبرالیسم باشد که در یک کلام باید به آن عنوان آنومی عمومی سیستم های اقتصادی اجتماعی و سیاسی در خدمت قدرت های سیاسی و اقتصادی فراملی را داد.

اما سوی دیگر که سوی امیدوارنماینده و آرمانی است، به نتیجه رسیدن جنبش های مقاومت غیر خشونت آمیزی است که امروز از آمریکا و جنبش گسترده ضد ترامپ تا روسیه و چین و تمام جهان سوم به چشم می خورد و در پایه آن جامعه مدنی و سازمان هایش قرار دارند و ممکن است بتوانند نظام قدرت های فراملی و نظام های دولتی وابسته به آن ها را به زانو در آورند. برگ برنده در سویه هیولاییِ این گستره، قدرت های بزرگ اقتصادی و نظامی و اقتصادی، نظام سرمایه داری بانکی و ابزارهای مخوف آن و سیستم های جنگ طلب و نظامی گرا و نظام های مافیایی گسترده ای است که امروز در جهان ایجاد شده و با بهره برداری از فناوری های جدید از جمله شبکه های اجتماعی و هوش مصنوعی در حال تخریب دموکراسی ها و روی کار آوردن پوپولیسم های ملی گرا هستند.

نئولیبرالیسم چه در ایران و چه در جهان سرنوشت یکسانی خواهند داشت: ما این سرنوشت را در یک گستره می توانیم ببینیم با سناریوهای بی شمار که در دو سویش از یک طرفش یا تخریب کامل و نابودی نظام های اقتصادی - اجتماعی و سیاسی در پهنه های کوچک و بزرگ واقع شده است یا مافیایی شدن کامل نظام های سیاسی و پیوند خوردن آن ها با مافیای جهانی یعنی به خدمت در آمدن دولت- ملت ها زیر سلطه مافیاها و شرکت های چندملیتی

اما برگ برنده ای که در رویکرد انسان-محور و طبیعت- محور واقع شده است، تمایل اکثریت قریب به اتفاق مردم جهان (نود و نه در صدی ها در برابر یک درصدی ها) است و اینکه اگر مبارزه ای جدی با پوپولیسم و ایدئولوژی های ملی گرایی افراطی، نژادپرستی، قوم گرایی های خشونت آمیز، نفرت علیه اقلیت ها و غیره بگردد، گروه یک درصدی ها امکان تداوم یافتن نه تنها در دمکراسی ها را نخواهند داشت، بلکه ظرفیت های سرکوب و عمل آن ها حتی در جهان سوم نیز به حداقل ممکن می رسد.

در دوره کنونی شاهد بعضی چرخش ها در میان گروه های سیاسی در ایران هستیم، مثلاً عده ای یک روز مدافع روشنفکری دینی می شوند و در فصلی دیگر به دنبال نئولیبرالیسم می فرایند و سپس در موسمی دیگر به سوی ناسیونال لیبرالیسم می شتابند و دور نیست که فردا سخن از ناسیونال سوسیالیسم نیز برانند که همان نازیسم و فاشیسم است. با این تفاسیر در بین این بافته های ژورنالیستی چه دورنمایی برای این نوع رویکرد قابل تصور است؟

هیچ یک از مواردی که به آن ها اشاره می کنید خاص ایران نیست و اغلب پدیده هایی جهانی هستند. همانطور که گفتم نئولیبرالیسم و نظامی گری، مافیای جهانی و شرکت های چندملیتی برای آن که بتوانند نظام به شدت ضد مردمی و به شدت نابرابرگرایانه، نخبه گرایانه و داروینیستی خودشان را توجیه نمایند ناچارند از مردم یعنی از اکثریت جمعیت جهان استفاده نمایند که فاقد قدرت و ثروت هستند، اما مشکل آن ها پس از جنگ جهانی دوم این بوده که در طول دوره ای سی ساله با رشد آگاهی و دموکراتیزه شدن فرهنگ مردم، گروه های میانی و فرودست جامعه باورهای دروغین به ملی گرایی و نژادپرستی و تبعیض یعنی باور به اینکه باید دشمن یکدیگر باشند تا پیروز شوند و باور به داروینیسم اجتماعی را از دست داده اند و به خوبی درک کردند که پیروزیت آن ها نه در برابر یکدیگر بلکه در کنار یکدیگر امکان پذیر است .

از همین رو نئولیبرالیسم در برنامه هایی حساب شده به دنبال احیای سایه های شومی است که در فاصله دو جنگ جهانی ، نفرت های نژادی و طبقاتی و قومی و طبقاتی غیره را میان مردم ایجاد کردند و سبب شدند که با تداوم بخشیدن به این نفرت ها گروه اقلیت بتوانند به حفظ موقعیت خودشان ادامه دهند. در یک کلام تا زمانی که 99 درصد این توهم را داشته باشند که می توانند وارد گروه یک درصد شوند، چنان علیه یکدیگر مبارزه و خشونت به خرج خواهند داد که عملاً موقعیت یک درصدی ها تحکیم گردد .

گرایش هایی که در ایران امروز شاهدش هستیم را تقریباً در همه جای جهان می توانید ببینید. کافی است اسامی را عوض کنیم. آن ها را که در ایران در نژادپرستی ملی گرا می بینید در آمریکا ملی گرای سفید و در فرانسه ملی گرا (nationalist) می نامند. از این رو به نظر من، هدف پیش روی ما باید دفاع از گسترش آرام و بدون خشونت و پیوسته آزادی ها و حقوق و نهادینه و درونی شدن آن ها برای همه مردم و به ویژه برای محروم ترین بخش های جامعه باشد و فاصله دریافت با هر گونه توهمی که با نشان دادن در باغ سبز سخن از تغییر و تحول یک شبه و بهشت برین شدن می دهد .

رادیکالیسم در هر شکلش در سال های اخیر مهم ترین ابزار برای جاانداختن گرایش های پوپولیستی و نژادپرستانه و ملی گرایانه راست در همه جای جهان بوده است. آنچه به عنوان ژورنالیسم نیز به آن اشاره می کنید فکر می کنم شامل نوعی مطبوعات زرد و وابسته در بدترین معنای این واژه می گردد که دقیقاً در خدمت همین روینمودها هستند .

منبع:مهر

https://bestcanadatours.com: تور کانادا | با تور کانادا سفر کنید، ویزای کانادا، تور کانادا ارزان، قیمت تور کانادا نوروز، بهار، پاییز، تابستان، زمستان را با ما تجربه کنید.

منبع: خبرگزاری تسنیم
انتشار: 1 شهریور 1400 بروزرسانی: 1 شهریور 1400 گردآورنده: kurdeblog.ir شناسه مطلب: 62031

به "شرایط امروز شیلی، حاصل استعمار و اقتصاد نئولیبرال فریدمنی است" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "شرایط امروز شیلی، حاصل استعمار و اقتصاد نئولیبرال فریدمنی است"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید